وی ووشیان یقه لان وانگجی رو گرفت و پایین کشیدش و مشغول بوسیدن لان وانگجی شد و بعد اروم ازش جدا شد
"برام تا تهش رو انجام بده"
لان وانگجی کمی مکث کرد ولی اخرسر گفت
"باشه"
وی ووشیان لبخندی زد و مشغول باز کردن لباس لان وانگجی شد.بعد در اوردن لباس های لان وانگجی بوسه دیگه ای از لباس لان وانگجی گرفت.
رفته رفته بوسشون عمیق تر شد که بلاخره نفس کم اوردن و از همدیگه جدا شدن.
چهره وی ووشیان به شدت برای لان وانگجی تحریک کننده بود و نمیتونست جلوی خودش رو بگیره.
به سمت گردن وی ووشان رفت و شروع به گاز گرفتن و کبود کردن گردن وی ووشیان کرد. وی ووشیان به خاطر تحریک بودنش شورع به ناله کردن کرد.
ناله های شوهت انگیر وی ووشیان باعث میشد لان وانگجی پایین تر بره و بدن وی ووشیان رو حسابی کبود کنه.
به سمت سینه های وی ووشیان رفت و شروع بازی کردن با اونها شد، وی وشیان از کار لان وانجی ناله از روی رضایت سر داد و لان وانگجی به کارش ادامه کرفت.
قبل تموم شدن کارش با سینه های وی ووشیان گاز محکمی گرفت و ناله و اخ وی ووشیان بلند شد.
سرش رو بالا اورد و دستش روی شیکم وی ووشیان کشید، گرم و نرم بود، سرش رو پاین برد و چند از جا از شیکمش رو گاز گرفت.
بعد دستی به ران پاش کشی و اون رو بالا اورد بوسه ای بهش زد و هرجایی رو که بوسه میزد بعد گاز ریزی میگرفت.
وی ووشیان از کار لان وانگجی لذت میبرد و با ناله هاش لان وانگجی رو تشویق میکرد که به کارش ادامه بده.
لان وانگجی بعد این که کل بدن وی ووشیان رو گاز گرفت و کبود کرد ، به سمت لبای وی ووشیان رفت و بوسه ای کوتاه گرفت.
وی ووشیان سرش رو نزدیک گوش لان وانگجی برد
"میخوام داخلم حست کنم لان ژان"
بعد گوش لان وانگجی رو گاز گرفت، میتونست سرخ بودن گوشای لان وانگجی رو ببینه. وی ووشیان میدونست که چون اولین بار هر دوتاشون هست قرار دردش بیاد ولی براش مهم نبود .
لان وانگجی سری تکون داد، بدون امادگی داخل وی ووشیان کرد. نفس توی سینه وی ووشیان حبس شد و از شدت درد نمیتونست نفس بکشه. بعد این که لان وانگجی شروع به حرکت کرد تونست نفسش رو ازاد کنه.
اولش درد داشت ولی رفته رفته جای درد رو لذت گرفت.با هر حرکت لان وانگجی ناله ای میکرد. لان وانگجی کمی روی وی ووشیان خم شد تا راحت تر کارش رو انجام بده و وی ووشیان دستاش رو دور گردن لان وانگجی حلقه کرد.
وی ووشیان سرش رو به سمت شونه لان وانگجی برد و و گاز محکم از شونه لان وانگجی گرفت، میخواست نشونه ای خودش رو روی بدن لان وانگجی بزاره. حرکت های لان وانگجی شدت گرفت و وی ووشیان کاری جز ناله نمیتونست انجام بده که بلاخره به اوجش رسید و وی ووشیان بوسه ای از لب لان وانگجی گرفت.
ولی لان وانگجی به این راحتی دست بردار نبود اروم از جدا شد و وی ووشیان رو برگردونی و دباره داخلش کرد، مثل دفعه اول وی ووشیان زیاد دردش نگرفت. لان وانگجی شروع به گاز گرفتن شونه و کمر وی ووشیان کرد.
به جز ناله اون دونفر صدای دیگه ای تو اتاق نمی پیچید، لا وانجی هم داخل وی وشیان به اوج رسید و اروم از وی وشیان جدا شد و کنار وی وشیان دراز کشید.هر دوتاشون از این فعالیت خسته شده بودن.
وی ووشیان اروم چشماش رو بست و به خواب فرو رفت. لان وانگجی پتو رو روی خودشون کشید و وی ووشیان رو در اغوش گرفت و به خواب رفت.
{ساعت 5 صبح}
لان وانگجی از جواب بیدار شد و با یه یاد اورد وضعیتش گوشهاش سر شد، اروم وی ووشیان رو از اغوشش بیرون اورد و از روی تخت بلند شد. لباس هاش رو پوشید و رفت بیرون تا اب گرم بیاره تا وی وشیان رو توی وان چوبی حموم کنه. بعد اوردن اب داغ اب توی وان رو برد خالی کرد و اب گرم رو توش ریخت.
وی ووشیان رو برداشت و داخل وان گذاشت و شروع به شستنش کرد. به باله های وی وشیان نگاه کرد تا تو اب گذاشتش تبدیل شد. وی ووشیان رو تکون داد تا بیدارش کنه، بعد کمی تلاش بلاخره بیدار شد. وی ووشیان با گیچی به اطرافش نگاه کرد با دیدن لان وانگجی تمام اتفاقات شب گذشته رو به یاد اورد و سرخ شد.
وی ووشیان
"ما واقعا دیشم از اون کارا کردیم؟"
لان وانگجی هم گوشش سرخ شد
"اره"
وی ووشیان روش نمیشد تو چشمای لان وانگجی نگاه کنه
"میخوای برگردی قومت؟"
لان وانگجی
"اره ولی میام برای دیدنت"
وی وشیان فقط سری تکون داد و چیزی نگفت، لان وانگجی وسایلش رو برداشت و اخرین بار به وی ووشیان نگاه کرد نمیخواست بره ولی اونم تو مقر ابر کارایی برای انجام داشت مجبور بود بره.
وی ووشیان
"مراقب خودت باش"
لان وانگجی
"تو هم مراقب باش"
لان وانگجی از اتاق وی وشیان رفت بیرون و وی ووشیان تنها شد. دستش رو روی لبش گذاشت
"من واقعا هم بوسیدمش و هم باهاش خوابیدم"
دوباره سرخ شد، نمیدونست اگه لان وانگی بفهمه از همون وقتی که بچه بود دیدش ازش خوشش اومده بود چه عکس عملی نشون میده

KAMU SEDANG MEMBACA
عاشقت شدم
Fiksi Penggemarعاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم