قسمت 20

1.5K 273 12
                                        


{فلش بک – دو سال قبل}
وی ووشیان تصیمی گرفته بود از دریاچه بیرون بره و کمی توی شهر ها بگرده، جیانگ فنگمین هم تازه بهش  سر زده بود و حالا حالا ها پیداش نمیشد.
به سمت غار رفت و از اب بیرون اومد، بعد خشک کردن خودش و پوشیدن لباس، موهاش رو پشت سرش بست و از غار بیرون رفت.
هوا هوای خوبی بود و همنطوری راه میرفت که یادش افتاد شمشیرش رو نیاورده، اهی کشید و مسیرش عوض کرد و به سمت دیگه دریاچه که کلبه ای اونجا بود رفت.
مه ها رو کنار زد و راهی برای خودش باز کرد و به سمت کلبه رفت، در کلبه رو باز کرد و شمشیرش رو کنار کمد ظرفا بود برداشت و به کمرش بست.
همین که در کلبه رو بست حس کرد دونفر وارد محدودش شدن، مخفیانه به سمت اون دونفر رفت.
وقتی نزدیکشون شد تونست صداشون رو بشنوه
"آ-نینگ خوبی؟"
"اره خوبم فقط پا و دستم درد میکنه"
دختر با عصبانیت گفت
"بزار ون چائو گیرم بیوفته میدونم چیکار کنم"
آ-نینگ
"خواهر کاری نکن خودت میدونی ون چائو چطور ادمیه"
دختر با صدای مهربانی گفت
"میدونم ولی ببین چه بلایی سرت اومده؟ همش به خاطر اینه که ما رو جاگذاشت و همین هم باعث شد یه جسد وحشی بهمون حمله کنه و تو رو زخمی کنه"
وی ووشیان یاد جیانگ یانلی و جیانگ چنگ افتاد و دلتنگشون شد، با یه حرکت مه ها رو کنار داد و به سمت اون دونفر رفت.
اون دونفر از ناپدید شدن یهویی مه شوکه شد.دختر به یاد اورد یه دریاچه توی شیجان هست که تو اون دریاچه یه روح ابی خطرناک زندگی میکنه و کسی موفق به گرفتن اون نشده.
برای همین برادرش رو بغل کرد و منتظر شد ببینه چی شده.
وی ووشیان که عکس عمل اونا رو دید گفت
"نگران نباشد اینجا خطرناک نیست"
دختر به وی ووشیان با یه لبخند بزرگ میاد سمتشون گارد گرفت و پرسی
"تو کی هستی؟"
وی ووشیان سرجاش وایسا
"من وی ووشیان هستم و اینجا به طور موقت زندگی میکنم، شما کی هستید؟"
دختر با تردید به پسر نوجونی که جلوش بود نگاه کرد، هم سن برادرش بود و به نظر خطرناک نمیومد
"من ون چینگ هستم واینم برادرم ون نینگ"
وی ووشیان
"پس از قوم ون هستید، بیخیال"
به سمت اونا اومد و ون نینگ رو از ون چینگ گرفت و روی کولش انداخت
"کلبه من همین نزدیکی هاست"
ون چینگ سری تکون داد و همراه وی ووشیان راه افتاد.
ون چینگ براش عجیب بود که مه ها چرا براشون راه باز میکردن، این دریاچه واقعا عجیب بود.
بلاخره به کلبه میرسن و ون چینگ در کلبه رو باز میکنه و داخل میشن، وی ووشیان ون نینگ رو روی تختی که اونجاست میزار و پنجره روباز میکنه.
ون چینگ از پنجره بیرون رو نگاه کرد، که دید اب دریاچه زیر نور خورسید برق میزنه انگار داخلش ججواهرات هستن.
ون چینگ
"فکر میکردم اینجا خطرناکه؟"
وی ووشیان ظرف بزرگی از کمد در اورد و گفت
"همه چی رو باور نکن، من میرم اب بیارم توی کمد بزرگ کمی دارو هست ببین کدومش بدرد میخوره، لباس و پارچه تمیز هم توش هست"
ون چینگ به سمت کمد رفت
"باشه"
وی ووشیان رفت بیرون و از چاه نزدیکی اونجا اب کشید و بعد به سمت کلبه برگشت. ون چینگ مشغول پا کردن زخمای برادرش شد و بعد دارو گذاشتن روی اونا و بستنشون. بعد بهش کمک کرد لباس جدید رو بپوشه.
وقتی کارش تموم شد رو به وی ووشیان کرد
"چرا یه پسری به سن تو اینجا زندگی میکنه؟"
وی ووشیان
"خب راستش دوران تنبیه هم رو میگذرونم"
ون چینگ
"چه خانواده بی رحمی داری"
وی ووشیان
"نه تقصیر خودم بود، اینجا زندگی کردن هم بد نیست دو سال دیگه تنبیهم تموم میشه"
ون چینگ
"دو سال دیگه؟ خانوادت خالشون خوبه؟"
وی ووشیان
"اره بد جوری هم خوبن، تازه این خوبه به نظرم"
ون چینگ اهی کشید این پسر واقعا عجیب و غریب بود.
وی ووشیان
"من میرم ماهی بگیرم به صورت سوپ خوبه یا کبابش کنم؟"
ون چینگ
"سوپ بهتره،برا ا-نینگ بهتره خودم درست میکنم"
وی ووشیان
"باشه"
وی ووشیان رفت بیرون تا ماهی بگیره، ون چینگ رفت به سمت پنچره تا دریاچه رو ببینه که دید مه غلیظی دریاچه رو پوشونده
"این دیگه چطور بازی هستش؟"
ون نینگ
"چیزی شده خواهر؟"
ون چینگ
"تا چند ثانیه پیش هیچ مه نبود تا اون پسر رفت بیرون دریاچه مه ش زیاد شد"
ون نینگ
"عجیبه"
ون چینگ
"بهتره صبر کنیم وی ووشیان بیاد به هر حال اون با اینجا اشنا تره"
حدود نیم ساعت گذشت و وی ووشیان برگشت، ون چینگ نگاهی به موهای خیس وی ووشیان انداخت
"افتادی توی اب؟"
وی ووشیان
"به نظرت افتاده بودم تو اب نباید کل بدنم خیس میبود؟"
ون چینگ اهی کشید و ماهی ها رو از دستش وی ووشیان گرفت
"کجا غذا هاتو میپری؟"
وی ووشیان
"پشت خونه یه اجاق هست"
بعد به سمت کمدی رفت و چندتا ظرف و چاقو در اورد و رفت بیرون و ون چینگ هم به دنبالش رفت. وسایل رو کنار اجاق گذاشت و شروع به درست کردن اتیش برای اجاق شد.
در همین حال هم ون چینگ مشغول پاک کردن ماهی ها شد.
"چیز دیگه ای نداری توش قاطی کنم؟"
وی ووشیان
"صبر کن"
به سمتی میره و بعد مدتی با یه سبد سبزیجات و چیزای دیگه بر میگرد
"بفرما"
ون چینگ
"ممنون"
وی ووشیان
"خواهش میکنم"
ون چینگ
"یه سوال داشتم، مه اینجا همیشه عجیب و غریبه؟"
وی ووشیان
"اره"
ون چینگ سری تکون داد
"پس عادیه"
وی ووشیان
"اره عادیه"
ون چینگ مشغول اشپزی شد و وی ووشیان روز چمن ها دراز کشید و به اسمون نگاه میکرد.
از اون ماجرا یک هفته گذشت و حال ون نینگ بهتر شده بود و میتونستن برگردن.
ون نینگ و ون چینگ کنار دریاچه نشسته بودن و وی ووشیان هم در حال فلوت زدن بود.
ون چینگ
"وی ووشیان؟"
وی ووشیان دست از نواختن برداشت
"بله؟"
ون چینگ
"اینو یادم رفت بپرسم تو توی کدوم قوم هستی؟ با توجه به فلوت زدنت و شمشیری داری باید توی یه قومی باشی"
وی ووشیان
"اره قوم جیانگ"
ون چینگ
"تو توی یکی از 5 قوم مهمی اون وقت اینجایی؟"
وی ووشیان
"گفتم توی دوران تنبیه هستم"
ون چینگ
"تا الان نگفته باشن از قوم اخراجی شانس اوردی"
وی ووشیان
"نگران نباش چیزی نمیشه اطلاع دارن"
ون چینگ
"خوبه"
وی ووشیان از روی درختی پایین پرید و لب دریاچه رفت
"زندگی اینجا عالیه اگه میخواین اینجا بمونید"
ون نینگ
"نمیشه ما باید برگردیم"
ون چینگ
"اره مطمئنم همین الانش هم ون چائو یه گندی زده"
وی ووشیان قیافش اویزون شد
"که این طور"
ون چینگ
"قیافت رو اون طوری نکن یه روزی هم دیگه رو میبینیم"
وی ووشیان
"باشه، کی میرید؟"
ون چینگ
"فردا"
وی ووشیان
"همراهتون ول دارید؟"
ون چینگ
"نگران نباش یه مقدار دارم"
وی ووشیان سری تکون داد و چیزی نگفت.
فردا صبح ون نینگ و ون چینگ برای رفتن به شهر بی شب راه افتادن  وی ووشیان بازم تنها شد.
{پایان فلش بک}
وی ووشیان اینقدر تو فکر بود که متوجه گذشت زمان  وداخل شدن ون چینگ و ون نینگ نشد.
ون چینگ
"میبینم که زنده ای اقای وی ووشیان"
وی ووشیان یهو از جاش پرید و با دیدن اون دونفر لبخندی زد
"من به همین سادگی ها نمیمیرم"
ون نینگ سینی غذا رو روی میزی که اونجا بود گذاشت
"بفرمایید اینم غذاتون"
وی ووشیان به سمت میز رفت و پشتش نشست
"ممنونم"
ون چینگ
"اینجا چیکار میکنی؟"
وی ووشیان
"خودمم دقیق نمیدونم یهو اومدن من و عمو جیانگ رو بردن"
ون چینگ
"پس خانوادت اعضای اصلی قوم بودن"
وی ووشیان
"اره"
ون چینگ
"از اول هم همه چیت غیر عادی بود"
وی ووشیان
"اون که اره"
ون چینگ
"من نمیتونم زیاد اینجا بمونم مجبورم برم ولی بهت سر میزنم"
وی ووشیان
"منتظرتم"
ون چینگ
"ا-نینگ مراقبش باش"
ون نینگ
"باشه"
ون چینگ سری تکون داد و از اتاق خارج شد.
ون نینگ
"منم میرم به کارام برسم"
وی ووشیان
"مراقب خودت باش"
ون نینگ
"باشه"

عاشقت شدم Donde viven las historias. Descúbrelo ahora