Part 8

7.8K 555 21
                                    

بوووووووووووووم!
سال نو مبارک😸♡
_________________________

به سمت خونه راه افتادیم.
_فقط یه چیزی...
_باز چی شده؟
_من اصلا از کجا این پسره رو پیدا کنم؟
_هوفففف حالا همچین گفتی یه چیزی فک کردم چیه، خب این که کاری نداره!

اسمش لوهانه سه تا کلاس مشترک با هم داریم. یکیش همین فرداست. ساعت 6 بیا دنبالش.

دیگه حرفی نزدم.
طبق معمول دم در نیشمو باز کردم و نقاب سرسختمو گذاشتم کنار.

_سلام مامان! چطوری عشقم چقد خوشگل شدی!

یهو دمپایی صورتی مامان محکم خورد تو دماغم.
_کم نمک بریز پسر، مثلا دارم فیلم می بینم فقط بلده مث بوق صدا بده.

سارا مثل همیشه رفت تو غارش.

از پش مبل دستمو دور گردن مامان حلقه کردم و گفتم:
_غذا چی داریم؟
_سهون کبابی درست کردم میخای؟

بیخیال کل انداختن با مامان شدم و رفتم تو اتاقم.
خب خب...
حالا برای این که سارا تا ابد به فنا ندتم باید به فکر یه راه مخ زنی باشم. هر چقدر فکر کردم هیچی به ذهنم نرسید و تصمیم گرفتم همون موقع بهش فکر کنم.

***

ساعت پنج اومدم خونه تا آماده شم.
اول یه دوش گرفتم و بعد موهامو با وسواس مرتب کردم.

یه عالمه عطر زدم که به نظرم زیاده روی بود.
سویچو برداشتم و رفتم به سوی مخ زنی...

حدود یه ربع علاف شدم تا این که دیدمش، در حالی که پای چشم راستش کبود شده بود و آروم آروم به سمتم قدم بر می داشت.

وقتی منو دید دهنشو باز کرد که فوش بده.
سریع شروع کردم حرف زدن:
_جان هرکی دوس داری یه لحظه فوشم نده تا حرف بزنم بعد دیگه مرده زنده برام نزار!
دهنشو بست و با قیافه طلب کاری بهم زل زد...

_من اومدم اینجا تا به خاطر دیروز بگم متاسفم. من نباید اونطوری عجله می کردم و بعد بی تفاوت رد می شدم. خواهرم تو دردسر افتاده بود.

سرشو آروم تکون داد
_عیبی نداره من خوبم.
و راهشو کشید که بره...

کنارش راه رفتم و هم مسیر باهاش قدم زدم. تا این که کلافه گفت:
_مثل این که قسم خوردی روز منو خراب کنی!

این پسره خیلی رو مخه، همون صاحب مک دونالدو ترجیح میدم!

همونطور که تو دلم به سارا فوش می دادم گفتم:
_من فقط اومدم تا کار دیروزم رو جبران کنم. با یه نوشیدنی چطوری؟
'کثافت مسخره! پسره سیریش پاچه خوار'

_اگه قبول کنم بعدش میری؟
نیشمو باز کردم:
_قول میدم
دستشو کشیدم و تا ماشین بردمش.

لوهان

با یه پسر عجیب غریب سیریش توی ماشین نشسته بودم و خودمم نمی دونستم چرا!

اهنگ بی کلام رو اعصابی گذاشته بود.
اون طوری که نوازنده ویلون میزد، حس می کردم با ناخن دل و جیگرمو چنگ میزنه و جدا می کنه.

🔞Mу Sweet Killer🔞Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon