Part 11

6.1K 474 11
                                    

سهون

با هزار بدبختی یه جاییو پیدا کردم که بمونیم. امشب با یه کشتی باری قاچاقی از مرز رد میشیم.

باید برای این بچه و خودم یه سری خرت و پرت بخرم تا توی راه لنگ نمونیم.
کاملا منو کلافه کرده!
به معنای واقعی ریده به اعصابم.

یه ریز غر میزنه و رو اعصاب من یورتمه میره.
خدایا چه کاریه اخه!
یه زمانی هرکی اسم منو می شنید نزدیک بود بشاشه به خودش ولی الان منو نگاه کن!

برای رد شدن از مرز باید با کشتی باری و یه بچه شل مغز برم، از این بهتر نمیشه!
در اتاقکمونو یهو باز کردم که کلویی پرید هوا.

با سرد ترین لحنی که ممکن بود گفتم :
_تا پنج دقیقه دیگه آماده دم در باش. در غیر این صورت همین جا ولت میکنم.

درو بستم. کوله کوچیکمو رو دوشم انداختم و رفتم تا با مسافرخونه تسویه کنم.

***
بعد از ساعت ها با یه دختر نق نقو توی بازار گشت زدن و خرید چند مدل خوراکی و البته!
پاستیلای خانوم که در عوض خفه خون گرفتنش براش خریدم، به محل مشخص شده رفتیم.

چون پلیسا کشتی رو توی بندر می گشتن، با یه قایق کوچیک چوبی از اواسط ساحل عمومی دو سه متر تا کشتی می رفتیم.

وقتی سوار شدیم مستقیم به سمت انبار رفتم و خوابیدم.

سارا

تقریبا موفق شده بودم.
رئیس توی اتاقش تنها بود.
به دستشویی رفتم و رژ لب صورتی بیهوش کنندم رو زدم.

'توروخدا یادت بمونه لباتو نجو!'
دکمه یقه لباسمو یدونه باز کردم، پرونده هارو زیر بغلم زدم و با عشوه وارد اتاق شدم.

_ببخشید مزاحمتون میشم.
رفتم جلوی میزش و همه پرونده هارو جلوش باز کردم.
از عمد طوری روی میز خم شدم که سینه هام مشخص باشه...

آب دهنشو هول زده قورت داد و گفت :
_بفرمایید.
شروع کردم چرت و پرت گفتن.

مطمئن بودم هیچی از حرفامو نمی فهمه چون نگاهش اصلا روی پرونده ها نبود!
_و همچنین آدامس از قسمت گردنه وارد شده!

با عشوه پرسیدم:
_مگه نه؟
به خودش اومد و گفت:
_بله بله! این سرنخ مهمیه از فردا پیگیری میشه.

تو دلم قهقهه زدم، چه سرنخ مهمی!
برگشتم که برم.

'صدام کن! صدام کن! صدام کن'
_ببخشید کارین خانوم یه سوالی داشتم.
'عیول خودشه!'

_بفرمایید
_میتونم شمارو به یه نوشیدنی مهمون کنم؟
خنده ای کردم
_البته!
_امشب چطوره؟
_عالیه!
اروم نشستم روی پاش و دستامو دور گردنش انداختم.

_ولی قبلش....نظرتون درباره یه کم بازی کردن چیه؟
خمار پرسید:
_چه بازی ای؟
_مثلا شما لبای منو بخوری....
لبامو رو لباش گذاشتم و مطمئن شدم از رژ لبم خورده.

🔞Mу Sweet Killer🔞Where stories live. Discover now