نه اینکه ندونم روانی چیه....
فقط بدجور از این کلمه ترسیدم، نکنه گیر یه عوضی تر بیفتم؟
شایدم یه روانی خوب باشه مثلا خلوچل...
هرچی هست اصلا و ابدا حس خوبی ندارم همش اجباره و بس.
ماشین جلوی عمارت ایستاد.
تو ذهنم سوتی زدم
'عجب چیزیه ها'
قلبم خودشو به درو دیوار میکوبید، اگه ازم بدش بیاد و برم گردونن چی؟
به هیچ قیمتی نباید این فرصتو از دست بدم....
با قدم های محکم وارد اتاقش شدم.
سارا برای صاحب کارم دست تکون داد که با چشم غره وحشتناکی رو به رو شد...
حال
جونگ کوک
ساعت دو نصفه شب بود و مطمئن شده بودم جیمین خوابیده.
لوهان همه چیو میدونست اما ترجیح میداد قاطی نشه، که البته اینجوری بهتر بود اصلا دلم نمیخاد دوستی چندین و چند سالم به گاج بره!
از تو ماشین کشیدمش بیرون و به سمت زیرزمین هلش دادم.
در اتاق شماره 5 رو باز کردم و هلش دادم داخل،
تیشرتشو در اوردم.
_حالا میفهمی فوضولی تو کارای من چه نتیجه ای داره!
چاقوی مورد علاقمو برداشتم و از روی لپش تا فکشو بریدم...
سعی میکرد صدا نده و ساکت بمونه و این منو میخندوند.
_یه عالمه کار باهات دارم!
میله آهنی که برای داغ گذاشتن استفاده میشد برداشتم...
روش لقبم هک شده بود و هرکسی که گیر من میفتاد باید تحملش میکرد...
توی آتیش گزاشتمش تا داغ شه و داد زدم:
_بگو کی تورو فرستاده؟
نیشخندی زد
_بخورش
محکم تو صورتش زدم که سرش کج شد.
'بهت نشون میدم با کی طرفی'
میله داغو که سرش قرمز شده بود برداشتم و محکم روی کمرش فشار دادم.
سعی میکرد ساکت بمونه اما تلاشش بی فایده بود.
من خوب بلدم از دیگران حرف بکشم!
صدای جلز و ولز پوستش حس خوبی بهم میداد.
بالاخره میله رو برداشتم و با لذت به 'تریکستر'هک شده رو کمرش نگاه کردم.
_همچنان نمیخای بگی؟
ساکت نگاهم کرد.
شلنگی آب سردو روش گرفتم و گذاشتم زخمای صورت و جای داغ زده شده خوشکلش رو بشوره...
گوشه ای شوتش کردم و این دفعه شعله افکن کوچیکمو اوردم و آروم از روی پاهاش شروع کردم به سوزوندن.
اینبار با همه وجودش فریاد می کشید و من فقط با نیشخند به کارم ادامه میدادم تا وقتی که تسلیم شه.
بالاخره فهمیدم برای کدوم اداره پلیس کار میکنه.
اگر تحقیقاتشونو تموم کنن توی بد دردسری میفتیم!
KAMU SEDANG MEMBACA
🔞Mу Sweet Killer🔞
Fiksi Penggemarکاپل اصلی:کوکمین هشدار:اسمات_شکنجه_مرگ و کلا جنبه بالا و روحیه قوی لازمه خلاصه که لطفا رعایت کنید(که میدونم نمیکنید 0_0)
