Part 18

4K 363 27
                                    

سهون

خوشحال از اینکه میتونستم بعد اینهمه مدت یکیو شکنجه بدم لبخند مخصوصمو زدم و به وسایل توی دیوار خیره شدم...

دستمو روی چاقوی پروانه ایم کشیدم:
_دلم برات تنگ شده بود کوچولوی من!

کمی بلند تر گفتم خب خب... شما دوتا!
لرزی به تنشون افتاد:
_بله سرورم
تو دلم قهقهه بلندی زدم.

این قانون بود، جونگ کوک رئیس صدا میشد و من سرورشون بودم. چرا؟! جوابش سادست! چون من و رفیق عزیزم فقط یه جنایتکار یا رئیس باند نیستیم!
ما شاه دنیای بی قانونیم و همه باید اینو بدونن.

از همون بچگی ارزو هامون متفاوت بودن.
همه بچه ها عاشق تفنگای اسباب بازی و ماشینای مسخره بودن اما ما دوتا...

ما عشق وسایل شکنجه داشتیم! یادمه فقط بخاطر اینکه شلاق خاص اسب سواریو داشته باشیم با هم رفتیم کلاس اسب سواری!
من عروسکای سارا رو با شلاق می زدم تا پاره می شدن و اون بلند گریه میکرد.
خب...

خاطره گویی کافیه! اینجا دوتا عروسک زنده داریم که باید به حسابشون رسیدگی بشه.

نگاهی بهشون انداختم...
یکی از پسرا واقعا خوشگل بود. حیف بود همچین صورتیو خراب کنم.
به سمتشون قدم برداشتم و دو زانو به میله ها محکمشون کردم.
اهنگ ارام بخشی پلی کردم و همینطور که با ریتمش چاقوی عزیزمو میچرخوندم، به اینکه قراره چیکار کنم فکر می کردم.

به سمت خدمتکاری که به سلیقه من نمی خورد رفتم و آروم چاقومو روی خط فکش کشیدم، طوری که فقط یه خراش کوچیک برداشت.
_هوممممم....
یهو چرخیدم و لبامو روی لب اونیکی پسر گذاشتم و تو همون حالت گفتم:
_قراره خوش بگذره!
هردو ترسیده بهم نگاه می کردن و سعی می کردن ساکت باشن.
***
خب بزارید براتون پاتوق قشنگمو توصیف کنم...
روی دیوار یه یخ ساز بود، یه شلنگ فلزی مخصوص که میتونست آب جوش و خیلی خیلی سرد درست کنه، اونم توی 5 ثانیه! کنارش یه ویترین از سنگ شفافه که داخلش یه کم معلومه، اونجا بچه هامو نگه میدارم!

جلوی همه اینا با یه لایه همرنگ آجر دیوار پوشونده میشه و فقط با اثرانگشت من و جونگ کوک روی اسکنر آجر مانند باز میشه.

طراحی اینجارو خودم انجام دادم، اما جونگ کوک طرحمو یواشکی دید و برام عملیش کرد.

***

شلنگ رو برداشتم و روی سرد به اندازه کافی تنظیمش کردم.
خب...
من نمیخوام بکشمشون که، فقط یه درس خیلی کوچولو کافیه.

هردوشونو حسابی آبیاری کردم و رفتم که به لوهان برسم، به اندازه کافی بهش وقت دادم.

لوهان

بدون در زدن اومد توی اتاقم.
خودخواه عوضی چطور جرات میکنه؟ مگه به اندازه کافی زجر نکشیدم؟ من یه بار پسش زدم و اون به بدترین شکل تلافی کرد.

🔞Mу Sweet Killer🔞Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang