سوم شخص
اون دو نفر کای و کیونگسو بودن
کای با دیدن بکهیون گفت :
-هی بک! چیشده؟ چرا قیافه ت شبیه لوزرا شده؟
کای پسرعمه ی بکهیون و یکسال ازش کوچکتر بود. کیونگسو ، پسر آقای دو بود و دقیقا همسن بکهیون که شش ماه پیش با هم آشنا شده بودن و کای هم توی یکی دو باری که آقای دو و پسرش اینجا دعوت بودن کیونگسو رو شناخته بود.ولی بودن هر دوشون اینجا، این وقت روز و زمانی که مهمونی ای در کار نبود عجیب بود.
بکهیون پرسید :-شما دو تا اینجا چیکار می کنید؟
کیونگسو با خنده گفت:
-مگه سهون بهت نگفت بابات با بابام جلسه دو نفره دارن؟ فکر کنم قراره روی انحصار زمینای نمی دونم کجا به توافق برسن.اینجوری من و تو هم بیشتر همدیگرو می بینیم.
بکهیون که نمی خواست به سهون فکر کنه سریع گفت:
-آها متوجه شدم.از دیدنت خوشحالم کیونگسو.
بعد روبه کای گفت:
-تو چرا اومدی؟ عمه هم اومده؟
-نه نیومده.این چه طرز برخورد با تنها پسرعمه ته؟ همیشه دلمو میشکنی
-مسخره بازی درنیار کای.در ضمن صد دفعه گفتم هیونگ صدام کن.
-جدی گفتی؟ آخه دیدم سهون هیونگ صدات نمی کنه گفتم حتما برات مهم نیست.
بکهیون از کای ممنون بود که بهش بهانه داده تا حرص سهون و لوهانو یجا سر اون خالی کنه ، پس یه پس گردنی جانانه به کای زد و خنده ی کیونگسو بالا رفت.بکهیون که دلش خنک شده بود مثل بچه های طلبکار دست به کمر ایستاد و گفت:
-بهتره کمتر حرف بزنی بچه
کای با چشم غره پشت موهای بلوطی رنگشو مالید و گفت:
-کی به کی میگه بچه. می بینی کیونگسو اومدیم کیو با خودمون ببریم ویلای بوسان؟ منو باش با این فامیلام. از فردا فقط فامیلای پدریمو می شناسم.
کیونگسو بلند تر خندید و گفت:
-بکهیون همیشه مهربون و صمیمیه .فکر کنم روز بدی رو گذرونده که انقد حرصشو سرت خالی کرد.
حق با کیونگسو بود .ولی کای که در واقع اونقدرام قلبش نشکسته بود لباشو با حالت چندش جمع کرد و به کیونگسو گفت:
-نگا به الانش نکن تمیز غذا میخوره و هودی مارک می پوشه وقتی بچه بود خیلی دماغو و شلخته بود.
بکهیون به کل خشم و دلسردیش و این واقعیت که کای همین الان داشت آبروشو جلو پسر شریک باباش میبرد فراموش کرد و با گیجی گفت:
-گفتی دارید منو می برید ویلای بوسان؟ ینی_
کیونگسو جواب داد:
YOU ARE READING
April Fool's Day (دروغ آپریل)
Fanfiction"بیون بکهیون وارث بیست ساله ایه که اصلا چشم دیدن دستیار معتمد پدرش پارک چانیول که خیلی مغرور و خودخواهه رو نداره ، چی میشه اگه تو اولین مسافرت مجردی ای که میخواد با دوستاش بره شرط پدرش برای اجازه دادن بهش این باشه که حتما باید چانیول هم باهاشون بیا...