***
بکهیون بعد ازینکه دوش گرفته بود و لباس راحتی پوشیده بود مشغول گذاشتن لباسهاش تو کشوی پاتختی فسقلی ای بود که به سختی بین تخت خودش و تخت کای جای شده بود . اتاقشون شامل دو تخت خواب یه نفره ی کنار هم ،یک پاتختی ،کمد دیواری و یه سرویس بهداشتی خیلی کوچیک بود .
در واقع اینجا به گفته ی کای کوچکترین اتاق ویلای دو طبقه ی سه خوابه بود و علت اینکه بکهیون و کای مجبور شده بودن این اتاقو با هم بردارن این بود که وقتی رسیدن ، کیونگسو از قبل اتاق طبقه ی اول رو برداشته بود که فقط یه تخت داشت و چانیول توی اتاق بزرگتر طبقه ی دوم که به گفته ی کای اتاق خواب مشترک نوناش و دامادشون بود اتراق کرده بود .
البته کای وقتی ساک بزرگ و توپ بسکتبالشو روی تخت خودش مینداخت به بکهیون گفت حداقل اینجا از اتاق کیونگسو بهتره چون سرویس بهداشتی و تراس داره و ویوی پنجره شم توی روز عالیه و خودشم وقتی با نونا و شوهرش اومد مسافرت، تو همین اتاق مونده بود .البته بکهیون خیلی مطمئن نبود جینا و شوهرش جونسو اگه بفهمن چانیول قراره شش شب رو تخت دو نفره شون بخوابه ناراحت میشن یا نه .ولی میدونست اگه خودش صاحب ویلا بود انتظار داشت مهموناش حداقل اتاق خصوصی خودش و همسر فرضی شو خالی بذارن .در همون لحظه که بکهیون خالی کردن ساکشو تموم کرده بود ، کیونگسو و چانیول پایین بودن و ظاهرا توافق کرده بودن با هم شام بپزن چون بوی برنج و کباب و چیزای خوشمزه دیگه تا اینجا هم میومد . کای هم همه ی لباساشو رو تختش پخش کرده بود و معلوم نبود کجاس.
-بکهیون بیا پایین برای شام.
بکهیون که داشت با سشوار اتاق موهاشو خشک می کرد از شنیدن صدای بم چانیول پشت در اتاقش جا خورد . سشوارو خاموش کرد و رفت جلوی در اتاق نیمه باز اتاق و بعد از مکث چند ثانیه ای پرسید :
-از کی تا حالا تو برای شام منو صدا می کنی؟
مشخص بود که چانیول هم دوش گرفته چون موهاش نمناک بود و خبری از حالت مرتبش نبود و لباسهاشو با تیشرت و شلوارک مشکی رنگی عوض کرده بود .با حالت سوالی به بکهیون نگاه و گفت:
-چرا انقد تعجب کردی ؟
بکهیون بدون اینکه خیلی چانیولو برانداز کنه مستقیم به چشماش نگاه کرد گفت:
-نمی دونم.ولی اگه کسی مثه تو زحمت این همه پله رو به خودش بده و منو از پنجره ی این اتاق پرت کنه پایین منطقی تر به نظر میرسه تا بخواد صدام کنه بیام شام بخورم.
بکهیون موقع زدن این حرفا معذب شده بود . متوجه شد این مکالمات و این موقعیتی که هر دو با پیژامه تو یه خونه ی نا آشنا بودن براش تازگی داره و بهش حس ناامنی میده .
چانیول هم ظاهرا به همین موضوع فکر می کرد اما ذره ای هم معذب به نظر نمیرسید . چون با پوزخند همیشگیش سر تاپای بکهیونو برانداز کرد و نظر داد:
YOU ARE READING
April Fool's Day (دروغ آپریل)
Fanfiction"بیون بکهیون وارث بیست ساله ایه که اصلا چشم دیدن دستیار معتمد پدرش پارک چانیول که خیلی مغرور و خودخواهه رو نداره ، چی میشه اگه تو اولین مسافرت مجردی ای که میخواد با دوستاش بره شرط پدرش برای اجازه دادن بهش این باشه که حتما باید چانیول هم باهاشون بیا...