صدا زدن های یک دفعه ای کای دقیقا حکم سوزنی رو داشت که حباب ظریف و شکننده ای رو ناگهان می ترکونه و هزار تیکه میکنه و درست دو ثانیه قبل ازینکه پرده ی تراس به کنار کشیده بشه ، بکهیون با شتاب از جا پرید و عقب رفت .هیچ کس نباید می دونست.حداقل فعلا
کای درو کامل باز کرد و تا چانیولو دید بلند داد زد:
-چان باید بیای پایین می خوایم- عه بک تو هم اینجایی؟!
کای که تازه بکهیون رو کمی اونطرف تر دیده بود با تعجب پرسید .
بکهیون همون لحظه نتونست جواب بده. هنوز تو شوک اتفاق یک دقیقه ی پیش و همینطور یهویی داخل پریدن کای بود. در حالی که خدا خدا می کرد کای متوجه گونه های سرخ شده و لبهای نیمه مرطوبش نشده باشه دهان باز کرد تا حرف بزنه .اما ظاهرا کای شکش برانگیخته شده بود چون درحالی که نگاهش بین دو پسر رو به روش در نوسان بود با سوظن گفت:
-مثکه وقتی ما داشتیم با خیال راحت فیلم می دیدیم و شما دوتا این بالا بودین ....یه خبرایی شده .
قلب بکهیون تند تند می زد.اما کای با چشمهای درشت شده و لحن شاکی رو به چانیول گفت:
-دعوا کردین ؟ ببین چان من دیروز خیلی امیدوار شدم تو این سفر دشمنی تو با بک تموم بشه .چون با حضورت یه کاری کردی به هممون بیشتر خوش بگذره .حتی دیروز که دیدم با هم تو یه تیم بازی کردین خوشحال شدم که ما رو دوست خودت میدونی و می تونیم به عنوان هیونگی که دایی هم کاملا قبولش داره روت حساب کنیم . اما حالا باز چیشده اینجایین و تا من اومدم خشکتون زد ؟
کای که انگار نمی خواست به کسی فرصت دفاع بده این دفعه به بکهیون نگاه کرد و قاطعانه گفت:
-اصن تو چرا اومدی تو تراس اتاقش که الان قیافه ت مثه کتک خورده ها شده؟ ها؟ نکنه یادت رفته داشتیم میومدیم چی بهت گفتم ؟
کای با قیافه ای شاکی به سخنرانیش خاتمه داد و منتظر جواب بهشون نگاه کرد .اما به جای بکهیون که کاملا پوکر شده بود چانیول با لبخند دوستانه ای گفت :
-دچار سوء تفاهم شدی کای . البته که می تونی به عنوان هیونگت رو من حساب کنی .هم تو ، هم کیونگسو و حتی بکهیون .از این بابت مطمئن باش که من جاسوس داییتم نیستم .خب به هر حال خوبی مسافرت به همین دوستیاس. الانم نه مثل قبل با بکهیون رفتار کردم نه دعوامون شده .فقط چون مشروبایی که دنبالش میگشتیو پیدا کردم به بک گفتم بیاد ببینه همین.لازم نیس انقد نگران پس لرزه ی دعوا باشی .
بکهیون که تمام مدت می ترسید چانیول تو قانون نا گفته ی "بیا هنوز هیچی نشده به بقیه حرفی نزنیم تا خودمون اول بفهمیم چیکار داریم می کنیم " باهاش همکاری نکنه ، بالاخره نفس راحتی کشید .
مشخص بود که کای کاملا باور کرده و حتی حواسش پرت شده . بی توجه به حرفای قبلی چانیول ،مثل کسایی که گنج قارون پیدا کردن تازه متوجه بطری های مینی بار شد و با شگفتی گفت:
ESTÁS LEYENDO
April Fool's Day (دروغ آپریل)
Fanfic"بیون بکهیون وارث بیست ساله ایه که اصلا چشم دیدن دستیار معتمد پدرش پارک چانیول که خیلی مغرور و خودخواهه رو نداره ، چی میشه اگه تو اولین مسافرت مجردی ای که میخواد با دوستاش بره شرط پدرش برای اجازه دادن بهش این باشه که حتما باید چانیول هم باهاشون بیا...