🍷DEMON.26🍷

3.9K 519 6
                                    

Chanyeol pov

اون لحظه وقتی به داخل یخچال نگاه کردم و به غیر از کیک توت فرنگی که سهون چند روز پیش برام اورده بود چیز دیگه ای پیدا نکردم حسابی تو ذوقم خورد.

دقیقا نمیدونم چرا اما وقتی با اون لحن و قیافه بهم گفت گرسنست، دلم خواست بهترین چیزی که تاحالا تو عمرش خورده بود رو براش تهیه کنم. نمیدونم. شاید یه راست داشت از طرف بچه توی شکمش حرف میزد. هرچی که بود، اون لحظه به غیر از همون کیک کوچیک توی یخچال چیز دیگه ای برای خوردن نداشتیم.

Weiter pov:

انگشتاشو زیر ظرف کیک گرفت و با بیرون کشیدنش از توی یخچال با چاقویی که چند لحظه پیش از توی کشو بیرون اورده بود شروع کرد به تکه تکه کردنش.

خودش خیلی وقت بود که دیگه هوس هیچ غذایی رو نمیکرد پس بدون اینکه دلش بخواد حتّی یه تیکه ازش بخوره، همشو توی یه بشقاب گذاشت و سمت کاناپه های هال رفت.

تا قبل ازینکه پسر بزرگتر بشقاب پر از کیک رو جلو روش روی میز بذاره حتّی متوجهش نشده بود. کل هوش و حواسش سمت اسکرین تلویزیون بود که داشت یه مسابقه تلفنی مسخره رو پخش میکرد. با دیدن کیک توت فرنگی سرشو بالا اورد و نگاهی به چشمای چان انداخت.

"ممنون" گفت و قبل ازینکه منتظر جواب چان بمونه سمتش خم شد و اولین تیکه رو توی دهنش گذاشت.

Baekhyun pov.

سرگرم خودن کیکم بود که با فرو رفتن طرف دیگه ی کاناپه سرم برگشت سمت چانیولی که خیره به اسکرین تلویزیون، گوشه کاناپه جا گرفته بود. طوری که به تلویزیون زل زده بود که کنجکاوم کرد منم یه نگاهی بهش بندازم.

مثل اینکه اون مسابقه مسخره تموم شده بود و حالا یه فیلم مسخره تر به جاش شروع شده بود. بدون اینکه توجهی به محتوای فیلم بکنم دوباره سرمو پائین انداختم و مشغول خوردن شدم.

دقیق نمیدونستم چی درباره ی اون فیلم وجود داشت که  نزدیک یک ساعت چانیولو روی کاناپه میخ کرده بود کاملاً غرق فیلمش شده بود و حتّی وقتی من ظرف خالی کیکو روی میز برگردوندم یه پلکم نزد.

Writer pov

چند ثانیه ای به چانیول خیره موند اما بعدش با حس خستگی عجیبی که بهش هجوم اورد، دهنشو باز کرد و بلند خمیازه کشید.

نگاه دیگه ای به اسکرین تلویزون انداخت. دوست نداشت دخالت کنه. پس فقط شونه ای بالا انداخت و همونطور که به پشتی کاناپه تکیه میداد چشماشو بست تا راحت تر بخوابه.

با حس سنگینی ای که روی شونه ش افتاد حواسشو از فیلم گرفت و با تعجّب سمت پسری برگشت که گردنش روی شونه ی اون کج شده بود.

"هی" بدون توجّه به فیلمی که هنوز در حال پخش بود گفت و چند بار شونه شو بالا و پائین کرد اما وقتی هیچ واکنشی از اون پسر نگرفت فهمید خیلی وقته خوابش برده.

༺𝑫𝑬𝑴𝑶𝑵༻Where stories live. Discover now