بودن یا نبودن؟مسئله این است!

2.2K 388 127
                                    

اهم...عه سلام.
بیماری روانی شیو به منم سرایت کرد.
چرا چرت میگی شیو؟اصن حس خوبی نداره که😐
ینی اصن فرقی نمیکنه کجا حرف میزنم که😂
خب بهرحال فقط خاستم امتحان کنم🤛🏻😐🤦🏻‍♀️
همین.
***
مبینا رفت بیرون.
جونگکوک همونطور که از پشت محکم بغلم کرده بود گریه میکرد.
+خاهش میکنم تهیونگ!التماس میکنم باهام زندگی کن!
داشت التماس میکرد.انقدر عوضی بودم که التماسای عشقمو نادیده بگیرم و برم؟فک نکنم.
برگشتم و بغلش کردم.سرشو رو سینه‌م گذاشت و گریه کرد.
+ته-تهیونگ...(هق)پی-پیشم میمونیی؟(هق)...باهام(هق)زندگی میکنی؟
بغضم شکست:اره عزیزم،باهات زندگی میکنم،باشه؟
+وا-واقعا؟(هق)دوسم داری؟(هق)
از چیزی که باید میگفتم تردید داشتم،وهمینطور از حسی که بهش داشتم.ولی طاقت دیدن چشمای اشکیشو نداشتم.
-اره جونگکوکم،دوست دارم؛عاشقتم.گریه نکن باشه؟
نمیدونم چرا این حرفو زدم،مگه میشه عاشق ادمی که کلا یه نیم روز پیشش بودم بشم؟
جونگکوک سرشو بلند کرد و به چشمام نگاه کرد.انگار که بخاد صداقتم رو بسنجه.
بعد زمزمه کرد:منم دوست دارم.
لباشو رو لبام گذاشت و خیلی خشن منو بوسید.
لب بالایمو مک زد و زبونشو روش کشید.
به بوسه هاش جواب دادم و گذاشتم زبونشو وارد دهنم بکنه.
قلبم از شدت تپش داشت میومد تو حلقم.
یه نوع گرمایی که مال فضای اتاق نبود وجودمو فرا گرفت.
جونگکوکی هنوزم گریه میکرد و اینکه من الان تو حلقش بودم چیزیو عوض نمیکرد.محکم لبامو گاز میگرفت و میمکید که من مطمئن شدم لبم زخم میشه.
یه قطره اشکش افتاد رو لبش و من طعم شوری که داشت رو احساس کردم.
جونگکوک دوباره لبامو گاز گرفت.
سینه‌م میسوخت،فهمیدم که نفس کم اوردم.
دستامو روی سینه‌های ورزیده‌ش گذاشتم و یکم هلش دادم.
سرشو عقب برد وهمین باعث شد صدای جداشدن لبامون تو اشپزخونه اکو بشه.پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و همونطور که نفس نفس میزد،به چشام نگا کرد.
+تهیونگ،مال من میشی؟لطفا.
با استرس زمزمه کردم:من-من همین الانشم مال توام.
جونگکوک دستامو تو دستاش گرفت و ازم فاصله گرفت.
نشستیم روی صندلی.یکم از لیمونادمو خوردم.
صدای داد جیمین اومد:جیمین شی اومده خونهههههههه.
صدای بسته شدن در و حرف زدن اومد.صدای جیمین،چانیول و جنی رو تشخیص دادم.
پنج دقیقه بعد،جنی و جیمین بدو بدو اومدن به اشپزخونه.
جنی جیغ کشید:تهیونگی،بالاخره ازدواج کردی!
و پرید بغلم.منم بغلش کردم.من نونامو خیلی دوس دارم.ینی اون خیلی مهربونه و همیشه هوامو داره.هر کاریم که بکنم اون میگه«تو دونسنگ کوچولوی خودمی،دوست دارم»اون عالیه،و خوشگل.

هر کاریم که بکنم اون میگه«تو دونسنگ کوچولوی خودمی،دوست دارم»اون عالیه،و خوشگل

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ßęçãûšê ï łōvé ÿòú Where stories live. Discover now