*د.ا.د یونگی*
من و جونگکوک رفتیم تو و درو پشت سرمون بستیم.رفتم جلو و ازش تشکر کردم.چهرهش خسته زود و به نظر میرسید که کل روز کار کرده.
جدی نگاهم کرد و گفت:بشینین.کلی حرف دارم که باید با دقت گوش بدین.
سرمو تکون دادم و به جونگکوک یه نگاه انداختم که معنیش«حرف بزنی عقیمت میکنم میندازمت جلو سگا»بود.
امبر اهی کشید و گفت:جفتتون میدونین تهیونگ یه چیز استثناییه.من راجب اینکه چطور میتونه اینجوری شده باشه توضیحی ندارم؛ولی میتونم توضیح بدم آناتومیش چجوریه...ببینین،از لحاظ فنی نمیشه دهانهی رحم با خروجی معده یکی باشه؛و در مورد تهیونگ هم اینطور نیست.اون دوتا ورودی داره که جونگکوک ابله دقیقا وارد دومیش-دهانهی رحم-شده.جونگکوک تو میدونی کاندوم چیه؟
جونگکوک که گیج شده بود پرسید:ینی تهیونگ واژن داره؟...نداشتااا خودم دیدم.
امبر اهی کشید و گفت:چقد تو خنگی اخه.نخیرم.نداره.دهانهی رحمش توی قسمت پایانی روده یا همون مقعده که یه پردهی نازک داره و تو دقیقا همونو پاره کردی.و خونریزی اونشبشم بخاطر از دست دادن بکارتش بود.
تنها صدایی که از دهن جونگکوک خارج شد«واو»بود.
امبر ادامه داد:و شما میدونین که این غیرعادیه.و طبیعتا باااید مخفی بشه.من خودم پروندهشو درست میکنم ولی هر دفعه جنی رو با خودتون بیارین تا بقیهی مریضام شک نکنن.و راجب زایمان...رفیق من رییس بیمارستان هانگ نام جو عه.میتونین زایمانو اونجا انجام بدین،سوکجینم میشناسش.اون مطمئنه.میتونیم پرونده جعلی تشکیل بدین براش؛به اسم یه زن.میتونم شماره دوستمو بهتون بدم.
جونگکوک گفت:اسمش پارک جه بوم نیست؟
امبر همونطور که شمارشو توی گوشیم وارد میکرد گفت:دقیقا خودشه...تو از کجا میشناسیش؟
جونگکوک با حالت گیجی گفت:توی بیمارستان تهیونگو معاینه کرد...احیانا یه برادر به نام بوگوم نداره؟
امبر با سرش تایید کرد.گفتم:میشه بقیهشو بگی؟جونگکوک خفه بمیر.
سرشو تکون داد و دوباره شروع کرد:خلاصه...اگه بچهای درکار بود هانگ نامجو بهترین لوکیشنه...من داشتم میگفتم تهیونگ حساسه؛حواستون بهش باید باشه.جونگکوک مخصوصا تو.ممکنه ویار داشته باشه که خودتون میدونین چیه،حالت تهوع و استفراغم طبیعیه.درد زیر شکمشم خیلی زود خوب میشه.به نگرانیاش اضافه نکنین.تو هیجان زیاد قرارش ندین...مضطربش نکنین(نمیدونم مضطرب چجوری نوشته میشه)...در کل نزارین فوران احساسات داشته باشه...جونگکوک انقد سیگار نکش براش ضرر داره.
با سر تایید کردیم.امبر یه نسخه دارو نوشت و گفت اینارو هرروز بعد از شام باید بخوره.از مطب بیرون اومدیم.جیمین منتظر من مونده بود و بقیه با چان برگشته بودن خونه.
جونگکوک نیم نگاهی به من و جیمین انداخت و گفت:هع.مثه اینکه شمارو باید تنها گذاشت.نگران نباشین ماشین اوردم.شما میتونین با ماشین خودتون برین،منم با ماشین خودم میرم.خوش بگذره!
و بعد از تسویه حساب با منشی دوید رفت.دست جیمینو گرفتم و از اونجا خارج شدیم.
+یونگ.
نشستیم تو ماشین و درو بستم.
-جون دلم.
تردید داشت.ماشینو روشن کردم و راه افتادم.
بغض تو صداش مشخص بود:اگه...جونگکوک دلشو بشکنه چی؟
با نگرانی بهش نگاه کردم:چطور مگه هانی؟...میدونی که...اگه اینکارو کنه جرش میدم.
جیمین اشکشو پاک کرد و گفت:جر دادنو که خودم قبل تو انجام میدم ولی تهیونگ اسیب میبینه.
دستشو گرفتم و گفتم:اونا همو دوس دارن جیم.اینکارو نمیکنن.
سرشو تکون داد و دیگه چیزی نگفت؛و من در طول راه فقط به این فکر کردم که چی میتونه باعث بشه جیم این فکرو بکنه.
ماشینو کنار یکی از ماشینای جونگکوک پارک کردم و پیاده شدیم.
جیمین هنوز یکم ناراحت بود ولی وقتی وارد شدیم خیلی عادی برخورد کرد و رفت دنبال تهیونگ.هوسوک و جیسو رفته بودن خرید.چه یونگ رفته بود تا بخابه.چانبک احتمالا در حال اهم اهم بودن ازونجایی که امروز بیشتر توجه چان برای تهیونگ بوده.کیونگسو و نامجون با جونگکوک برگشته بودن خونه.
سوکجین اومد کنارم نشست:خب چیشد.
اهی کشیدم و حرفای امبرو براش توضیح دادم.
سوکجین سر تکون داد و زیر لب گفت:خب جه بوم با من.باهاش حرف میزنم.
اون واقعا یه هیونگ مسئولیت پذیره.لبخند زدم و ازش تشکر کردم.بلند شدم و رفتم تو اتاقم.لباسامو در واردم.در باز شد و جیمین اومد تو.پیرهنشو دراورد و از توی اینه به خودش نگاه کرد.
لباشو اویزون کرد و گفت:یونگ چرا من این شکلیم؟
گفتم:چه شکلی؟کیوت؟خوشگل؟سفید؟و...همراه یه باسن گرد و قلمبه؟
پوفی کرد و گفت:همه چی باسن نیست یونگ!
نیشخند زدم و به سمتش رفتم:اوه البته...ولی یکی از معیارای اصلیه.
نفسو بیرون داد و گفت:باشه...ولی یکار نکن که نتونم راه برم...
پوزخندی زدم و شلوار و لباس زیرشو در اوردم.
-داگی بشین.
سریع اطاعت کرد.لباس زیرمو در اوردم و زبونمو رو لبم کشیدم.
انگشت میدلمو واردش کردم و وقتی ناله هاش بلند شد انگشت بعدیو هم اضافه کردم.
نفسشو حبس کرد و یکم تکون خورد.انگشتامو از هم فاصله دادم و کم کم بازش کردم.
+ی-یونگ!
حرکاتمو تندتر کردم و وقتی مطمئن شدم الان باز شده اروم کشیدم بیرون و دیکمو جایگزینش کردم.
+اخ-اهه یونگ!
پوزخندی زدم و خودمو توش حرکت دادم.محکم و سریع.نفسام تیکه تیکه شده بود و قلبم تند تند میتپید.داشتم نزدیک میشدم و همین بی طاقتم میکرد.محکم توش کوبیدم.عرق میریختم و خیلی گرمم بود.
-یونگ!...درد-اههه-داره!
خم شدم و محکم تر کوبوندم توش.دستمو روی کمرش گذاشتم و بیشتر خمش کردم.
-صدام کن جیم.
+...ی-یونگی!
صدای نازکش که از درد جیغ تر شده بود به شدت نزدیک ترم کرد.یه ضربهی دیگه و توش خالی شدم.نفس عمیقی کشیدم و کشیدم بیرون.
+اههه.
اسپنکش کردم و نشستم و نگاه کردم که کامم چجوری ازش میریزه بیرون.بلندش کردم و اروم بوسیدمش.
-مرسی جیم.
لبخند شل و ولی زد.گذاشتمش روی تخت و رفتم تا پارکت اتاقمونو تمیز کنم.*د.ا.د چانیول*
خب خیلی بهش سخت گرفته بودم و حق داشت نتونه از جاش بلند شه و این باعث نمیشد که نتونه بهم فوش بده.
+پارک چانیول!تو خیلی بی مسئولیتی.
چشامو بستم و ادای گریه کردن دراوردم.:بک میشه اروم باشی؟خودت گفتی خشن دوس داری اخههه.
غرغر کرد:تو باید باور کنی؟ینی هنوز نشناختی منو؟
کلافه گفتم:من باید به خاستهت احترام میذاشتم بک!دهنمو سرویس کردیییی.
با صدای ضعیفی گفت:ولی...من فقط به توجهت نیاز دارم.
اخم کوچیکی کردم و کشیدمش تو بغلم.
-من...متاسفم لاو.تو حق داری،باید بهت توجه میکردم....من فقط سرم شلوغ بود..منو میبخشی؟
دماغشو بالا کشید:برام...بستنی میخری؟
لبخندی زدم و گفتم:میخرم بیبی.
لباشو غنچه کرد و گفت:بوسم کن.
وایی خدا چقد شیرینه.لبامو رو لباش گذاشتم.
+خیلی ددی خوبی هستی....ولی من هنوز بستنیمو میخام.
-باشه!تو ام میای یا خودم تنها برم؟
فین فین کرد و گفت:نکته اینجاست که نمیتونم تکون بخورم چااان.برو گمشو برام بستنی بخرر.
و دمپاییشو پرت کرد و خورد تو کلهم.
.
.
.
.
.
.
به کدام دلیل فاکی من رو تی اکس تی قفلی زدم؟چون جذاب و خوش صدا و با استعدادن.
این پارت چطور بود؟
مزخرف
جواب خوبیه
حالا اینجا یه سوال پیش میاد...
چرا انقد اسپویل میکنی؟
چرا نکنم؟
چقد من زر میزنم
ووت و کامنت یادتون نره
بوص پس کله هاتون💗😚
بای
YOU ARE READING
ßęçãûšê ï łōvé ÿòú
Fanfiction+احساس میکنم بدنم برای دوس داشتنت کافی نیست!...عشق تو فراتر از بدن من و همهی این دنیاس. . . . =احمق!چرا بخشیدیش؟اون بهت خیانت کرد! -چون دوسش دارم! . . . ٪اههه،چرا هیچ چیز بی نقص نیست؟ برگشتم و به تهیونگ نگاه کردم. +مگه کوری؟ . . . نام:چون دوست دارم...