*د.ا.د سانهه*
-هی گوساله!فک کردی چرا گفتم اصرار کن استخدامت کنهههه؟
بوگوم با بیخیالی شونه بالا انداخت و به خوردن رامن داغش ادامه داد.
-احمق تو باید جلوی تهیونگ میرفتی زیرشششششش. که اون جنده طلاق بگیره.
بوگوم با دهن پر گفت:خفه بمیر بابا. رد شلاقش هنوزم رو کونم هس. بعدشم کافیه اسم زنشو جلوش بیاری تا دهنتو صاف کنه بدبخت. (ملچ مولوچ) خودتم میبینی زنش انقد دوسش داره که طلاقش نده.
-توی بی عرضه اگه اونکارو میکردی طلاق میگرفت نکبت عنترررررررررررررر.
نفس عمیقی کشیدم. از این بی عرضه که هیچ ابی گرم نمیشه.
اخم کردم و یه پس گردنی زدم بهش:برو گمشو تو که هیچ گهی نمیتونی بخوری خودم یکاری میکنم.
جونگیون گفت:چیکار میخای بکنی؟
سرمو خاروندم:نمیدونم.
بوگوم زر زد:اخه چرا اصرار داری طلاق بگیرن؟ خو بزار زندگیشونو بکنن بدبختا.
-تو یکی خفه.
شونه بالا انداخت.
جونگیون از روی مبل بلند شد و گفت:بوگوم خر. گوش کن... تو فردا میری شرکت پیش اون پسره.
-کی؟
جونگیون چشماشو تو حدقه چرخوند:تهیونگ دیگه احمقا. برو اونجا راجب سکساتون حرف بزن. کوچیکش کن... چمیدونم. دلشو بسوزون. یادش بیار کوک دوسش نداشته و ازین جور چیزا.
بوگوم اعتراض کرد:برم بگم چجوری جرم داده؟ نه ممنون.
گفتم:زر نزن. همین که گفت. میری و اینکارو میکنی.
+اوکی... ولی اگه شوهر وحشیش اومد میگم تومنو فرستادی.
و به جونگیون اره کرد.
جونگیون خندید:کصخل تو باید یه وقتی بری که جونگکوک نباشه.
+چرا اونوقت؟
جونگیون اهی کشید:شما چقد احمقین اخه. میخای زیر لگدای جونگکوک له شی؟
+نه.
جونگیون با تاسف گفت:پس دو دقه خفه شو بزار حرفمو بزنم.
سرجام نشستم و گوشیمو گرفتم دستم.
بوگوم تهدید کرد:اگه میخای دوباره به اون وحشی زنگ بزنم باید بگم که نه!نمیزنم. دفه پیش انقد از پشت گوشی فوش داد که گوشم هنوز سوت میکشه.
با غرولند گفتم:نخیر. میخام گوشیمو چک کنم بدبخ.
جونگیون:خب دیگه... یه قرار ملاقات یهویی و مخفیانه تو شرکت با تهیونگ افتاد گردن بوگوم.
بوگوم گفت:خب اوکی ولی چی به من میرسه؟
با حیرت بهش نگاه کردم:کصافت تو تا حالا ۱۰میلیون وون ازش چاپیدی! تازه زیرش حالم که کردی.
بوگوم قیافشو چپ کرد:حال؟ حاااالللل؟ تنها حسی که داشتم درد بود عنتر زبون نفهم کندذهن.
جونگیون پوزخند زد:میدونی اونی که زیرش بودی کیه؟عکسشو با امضا ببری تو مغازه، مغازه رو بهت میفروشن. تو برو تو خیابون داد بزن من داداش جون جونگکوکم ببین چن نفر میان باهات عکس بگیرن. بدبخت اون پولدار ترین مرد کرهس. ثروت خالصش ۱۹/۳ میلیارد دلاره که روز به روز داره بیشترم میشه. این مقدار پول ینی از صاحب سامسونگ شعبهی کره هم بیشتر. ینی رسما میتونه تمام ایل و تبار تورو بخره. پس فقط خفه شو وا اعتراض نکن تا به گا نری.
بوگوم فکشو که افتاده بود زمین جمع کرد و گفت:خاک تو سرم که فقط ده میلیون وون ازش گرفتم.
با تاسف گفتم:خاک تو کونت نکبت.
جونگیون ادامسشو باد کرد و گفت:فردا این کارو انجام میدی. نتیجه رو به منم بگین. هوی بوگوم... مراقب باش نرینی.
و از خونه رفت بیرون. برا من مهم نیس چجوری، من میخام با اون تولهی پولدار ازدواج کنم.
.
.
.
.
.
این پارت یکم کوتاه بود به بزرگی خودتون ببخشید.این جیگرایی که از اول میان فیکو میخونن ووت میدن خیلی سوییتن به نظرم🥺. لاب یو ال💙
میدونین... دارم به این نتیجه میرسم که نه عشق وجود داره نه دوستی. همه چی تظاهره و سر احساسات لحظهای پیش میاد.
دارم مطمئن میشم تاحالا نه دوستی داشتم نه عاشق شدم. حتی فک میکنم هیچ کس تو دنیا عاشق نمیشه؛ مردم وابسته میشن،نه عاشق. هیچ عشقی وجود نداره و همه چی فیکه. کم کم دارم به اینکه خودم وجود دارم یا نه هم شک میکنم...
فیک چطور پیش میره؟
اپ بعد ۵۰ تا ووت کامنتم +۶۰.
اپ=وقتی به شرط رسید.
بای💙
YOU ARE READING
ßęçãûšê ï łōvé ÿòú
Fanfiction+احساس میکنم بدنم برای دوس داشتنت کافی نیست!...عشق تو فراتر از بدن من و همهی این دنیاس. . . . =احمق!چرا بخشیدیش؟اون بهت خیانت کرد! -چون دوسش دارم! . . . ٪اههه،چرا هیچ چیز بی نقص نیست؟ برگشتم و به تهیونگ نگاه کردم. +مگه کوری؟ . . . نام:چون دوست دارم...