ساچ عه واو*-*

3K 455 176
                                    

*د.ا.د تهیونگ*
دست خودم نبود...یهو داد زدم:وات د فاااک؟ازدواج؟
دیگه انتظار این یکیو نداشتم خداییش!فک کنم اومده بودم که یه فاکینگ مصاحبه‌ی شغلی بدم!ولی چی شد؟اول که اون رییس سکسیشون بغلم کرد،بعدم برام ساک زد(حاجی این یکی واقن پشمام!)بعدشم قراره منو شوهر بدن؟ناموسن پشمام بابلیس خورد خب!
جونگکوک از پشت بغلم کرد:خانوم خونه‌م میشی؟
واااااتتتتتتتتت؟
چشای نامجون هیونگ از حدقه بیرون زده بود ولی جیمین خیلی عادی،جوری که انگار انتظارشو داشته باشه در گوشم گفت:باهاش ازدواج کن!
جونگکوک عین خیالش نبود که وسط جمعیم.لاله‌ی گوشمو مک زد و با اون صدای لنتیش دم گوشم زمزمه کهرد:هومم؟نمیخای زنم بشی؟
از لمس شدن گوشم توسط زبونش لرزیدم.
اروم گفتم:ج-جونگکوک شی،چر-چرا اینکارو باید بکنم؟
یونگی هیونگ وارد شد.اوپس...نگفته بودم..یونگی هیونگ دوس پسر جیمین هیونگه.حدود یه ساله.اون گاها خونمون میاد.جیمین میگه باهم رابطه نداشتن ولی من باور نمیکنم.
یونگی هیونگ گفت:جونگکوک!معذبش نکن!
جونگکوک ولم کرد ولی هنوز دستش دور انحنای باریک کمرم بود.
خب،خیلیا میگفتن بدن من از زن ها هم ظریف تره،تقریبا همه.
و الان نوبت جونگکوک بود:اوه بیبی،چجوری بدنت انقد ضریفه؟
و خب قاعدتا نگفتم که تقریبا زنم و رحم دارم و پریود میشم و از مردونگی فقط دیکشو دارم.(قابل توجه بضی هکتورا و بضی شیوا ها😏)
یونگی گفت:ببین تهیونگ،این ازدواج به نفع همه‌س.جونگکوک هم برای بدنت نمیخادت،دوست داره.اینو گفتم،که حشری بودنشو با عوضی بودن اشتباه نگیری...البته امیدوارم عوضی نباشه...
این جمله‌ی اخرو اروم لب زد.ولی من شنیدم.
چانیول که دوست جیمین بود و من میشناختمش گفت:خب،تهیونگ،بیا اینو امضا کن و بعدش تو دیگه یه کیم نیستی.
به نامجون نگاه کردم.یونگی چیزی در گوشش گفت.نامجون هیونگ با سر تایید کرد.ینی الان اشتم با جون جونگکوک ازدواج میکردم؟
هیچ عشقی بین ما بود؟
دلمو به چی خوش کنم؟
از کجا بدونم جونگکوک منو میخاد؟اونم نه بدنمو؟
بهرحال،یه گزینه به نام طلاق هنوز دارم.
جیمین دستمو گرفت و گفت:انجامش بده تهیونگ.
به افراد حاضر توی اتاق نگاهی انداختم.رفتم سمت توافقنامه ازدواج.اره،ازدواج معامله‌س.بدنم،در ازای خونه و پول.جونگکوک خیره بهم نگاه میکرد.نگاش کردم.چشماش برق میزدن.انگار که پشتش یه کهکشان ستاره داشته باشه.لبخند مهربونی بهم زد که ناخوداگاه باعث شد لبخند بزنم.
سند رو خوندم.حق طلاق با من بود.خودکارو از چانیول گرفتم و امضا کردم.
جونگکوک صدا زد:لیسا!
منشیش وارد شد و گفت:خب،پس بالاخره اتفاق افتاد.اکی الان میارم.
رفت بیرون و جونگکوک نشست روی مبلو منو هم روی پاش نشوند.نزدیک بود چشام از تو کاسه شون بیفتن بیرون!
-فک نمیکنین که این...یکم زیادیه؟
جونگکوک کمرمو گرفت و منو درست روی پاش تنظیم کرد.
دم گوشم گفت:من الان همسرتم،هیچ چیز زیادی نیست!
سرمو تو سینه‌ش قایم کردم:ول-ولی من هنوز به این عادت ندارم!
خندید و بغلم کرد.چانیول که با لیسا رفته بود.
یونگی گفت:نامجون با من بیا.برای شفاف سازی مسائل.
نامجون و یونگی هم رفتن بیرون.جیمین اومد و کنار منو کوک نشست.
اون دستمو گرفت:تهیونگی،جونگکوک دوست داره،فقط کافیه بهش اعتماد کنی،باشه؟
سرمو تکون دادم.لیسا اومد داخل.دوتا جعبه ‌ی کوچیک که شیشه‌ای بودن روی میز جلوی مبل گذاشت و با جیمین رفتن بیرون.
جونگکوک بازشون کرد و دوتا حلقه که مارک تیفانی بودن بیرون اورد.
جونگکوک توضیح داد:اینس که روش الماس روسی کار شده و طلاش ۱۸عیاره برای توعه تهیونگم.
تهیونگم؟اون بهم میگه تهیونگم؟اوه خدا...ضربانمو حس نمیکنم.اروم حلقه رو دستم کرد و بعدش خیلی نرم دستمو بوسید.همین الانشم سرخ شده بودم.حلقه خیلی قشنگ بود.

جونگکوک فکمو به سمت خودش چرخوند و اروم لبمو بوسید

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

جونگکوک فکمو به سمت خودش چرخوند و اروم لبمو بوسید.چشام گشاد شد ولی اون چشاشو بست و روی لبم زمزمه کرد':خیلی خوشحالم.بالاخره به دست اوردمت،پرنسس من.
.
.
.
.
.
.
.
اکی من مردم براشون🥺💜
*درحالی که اکلیل گریه میکند تیغ را محکم میکشد*
خب،جونگکوک دوسش داره یا نه؟
تهیونگ کار درستی کرد؟
.
.
.
.
خب خب،پشمای خودمم ریخت.ولی خب حوصله نداشتم قسمت ۶۵یا همچین چیزی بهم برسن.
خوداااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭
*قدم زنان در افق محو میشود*

ßęçãûšê ï łōvé ÿòú Donde viven las historias. Descúbrelo ahora