بی جنبه

3.7K 518 148
                                    

سلام؟!...خب این پارتو تقدیم میکنم به نونا(اسمشو نمیدونم خب عه)و شیو جونم که بهم انگیزه دادن تا اپ کنم💜
.
.
.
.
*د.ا.د تهیونگ*
با کیونگسو رفتیم به اتاق اقای جون یا همون رییس.کیونگسو در زد.
صدای دخترونه‌ی نازکی گفت:بفرمایید.
درو باز کرد و اشاره کرد که برم داخل.دختری که پشت میز کار نشسته بود و با جدیت به چندتا زومکن که خیلیم قطور بودن رسیدگی میکرد.با دیدن من بلند شد و تعظیم کرد.منم متقابلا تعظیم کردم.
دختر با ذوق گفت:تهیونگ شی!من لالیسا مانوبان،منشی شخصی جونگکوک هستم!از دیدنتون خوشحالم...چند لحظه صبر کنید تا به جونگکوک بگم میخاین برین داخل.
گفتم:منم از دیدنتون خوشحالم...خیلی ممنون.
با خودم فکر کردم:چرا همه با من متفاوت رفتار میکنن؟
لیسا در اتاق جونگکوکو باز کرد و گفت:جونگکوک،تهیونگ شی میخاد بیاد تو.
کیونگسو گفت:برو داخل.ازش خوشت میاد!
گیج شدم.از چی خوشم میاد؟ینی چی؟مگه قرار نبود فقط یه مصاحبه‌ی شغلی باشه؟
رفتم داخل و درو پشتم بستم ولی همین که برگشتم و قیافه‌ی اقای جون رو دیدم،حالم عوض شد.قلبم تند تند میزد و از جذابیتش یه لحظه نفسم بند اومد،به معنای واقعی کلمه!
با دیدن من از جاش بلند شد و جلو اومد و بی معطلی منو کشید تو بغلش.
اوه خدای من!اون الان منو بغل کرد؟چ-چرا؟خدایا اینجا چخبره؟
شونه هامو گرفت و منو عقب داد و با چشاش کامل براندازم کرد.چهرشو انالیز کردم.چشمای کشیده‌ی لنتیش،پوستش که چقد از مال من برنزه تر بود،قد بلندش که تا دماغش بودم،خال لنتی زیرلبش،لبای گوشتی و قرمزش...و درست وقتی داشتم این فکرا رو میکردم،گفت:تهیونگی،میدونی چقد دنبالت گشتم؟متاسفم که زودتر پیدات نکردم.خیلی منتظرت بودم اما نمیدونستم توی کره زندگی میکنی یا نه.
صدای بم و عمیقش موهای تنمو سیخ کرد.لنتی!این چرا انقد ددی متریاله اخه؟دوس دارم زیرش ناله-وات ده فاک؟چی دارم میگم اههههه خداا حالا چه غلطی کنم؟باورم نمیشه با صداش شق کردم!من خیلیییییی بی جنبه‌ام!خااااک توگورم واقعا.
اروم فاصله گرفتم و سعی کردم دیک احمقم که الان بلند شده بود رو بپوشونم.
با تته پته گفتم:منم..خوشیختم..از اشناییتون..اقای..جون؟!...اممم..سرویس بهداشتی...دارین؟
با نگرانی به صورتم که از خجالت قرمز شده بود نگاهی کرد.با دست به در گوشه‌ی اتاق اشاره کرد.سریع رفتم داخل و درو پشتم بستم.به دیوار تکیه دادم و شلوار و باکسرمو کشیدم پایین.دیک ملتهبمو تو دستم گرفتم و اه ارومی کشیدم.تمام سعیمو کردم که صدام بلند نشه.اروم اروم دستمو بالا پایین کردم.
اون یکی دستمو گاز گرفتم تا اهم از گلوم خارج نشه و رییس(اقای جون؟)متوجهم نشه.نزدیک بودم.ولی نه خیلی.همون لحظه در دسشویی اروم باز شد.سریع خاستم شلوارمو بکشم بالا که اقای جون اومد تو.
گفت:تهیونگ من میخام کمکت کنم.
اومد جلو ودیکمو تو دستش گرفت که هیسی کشیدم.از خجالت داشتم میمردم!بعد چجوری میخام تو صورتش نگاه کنم؟
زمزمه کرد:اگه از من خجالت میکشی چشماتو ببند.
چشمامو بستم که یهو یه چیز خیسی رو دیکم احساس کردم.از تعجب نزدیک بود شاخ دربیارم ولی درست فهمیده بودم،رییسم،اقای جون داشت برام ساک میرد!
تو ذهنم بلند داد زدم:وات د فااااااااااااااک؟
نفسام با مک هایی که میزد سریع شده بود.تموم ناله هامو توی گلوم خفه کردم.با صدایی که از شدت لذت(؟)و خجالت میلرزید گفتم:اقا..ی جون..لط-لطفا..این چه کاریه...که..اههه..میکنید؟
دیکمو از دهنش بیرون اورد:اسمم جونگکوکه.اقای جون یا رییس صدام نکن.
صدای ساک زدنش توی دسشویی پیچیده بود و همین بیشتر تحریکم میکرد.خیلی نزدیک بودم و خاستم به جونگکوک بگم که نزدیکم ولی قبل ازینکه بخام بگم تو دهنش خالی شدم. قورتش داد و شلوارمو بالا کشید و زیپشو بست.(زیپو میبندن؟)
پاهام میلرزید.براید استایل بلندم کرد و روی مبل دفترش نشوند.سرمو پایین انداختم.جلوم زانو زد و موهامو نوازش کرد.دستامو با ارامش مالید(مالید؟).
با صدای سکسیش گفت:تهیونگی از من خجالت نکش باشه؟و اینکه جونگکوک صدام کن.
سرم رو تکون دادم.کنارم نشست و منو به خودش تکیه داد و دستشو روی کمرم کشید.
گفت:نگران نباش.قرار نیست دیگه به روت بیارمش.
فقط سرمو تکون دادم.گفت:قراره اینجا کار کنی ته.توی همین دفتر.
به دفترش نگاه کردم.

اوه شت!دفترش از جمع اتاق من و هیونگ و نونا بزرگتر بود!هیونگ!پرسیدم:ج-جونگکوک شی،هیونگم کجان؟+نگران نباش،اونم استخدام شده

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

اوه شت!دفترش از جمع اتاق من و هیونگ و نونا بزرگتر بود!
هیونگ!
پرسیدم:ج-جونگکوک شی،هیونگم کجان؟
+نگران نباش،اونم استخدام شده.
و زنگ کوچیکی روی میزش رو فشار داد.پنج دقیقه بعد پسر جوونی که همسن جونگکوک به نظر میومد وارد شد.
به من نگاه کرد و گفت:تهیونگ شی!خوش اومدی!
واااتتتت؟اینا از کجا منو میشناسن؟
جونگکوک پرسید:بکهیون،نامجون شی رو به داخل راهنمایی کن.
بکهیون چند دقیقه‌ی بعد در زد و وارد شد.هی،هی،هی...این...بکهیونه؟همسر پسرخالم؟اونم اینجا کار میکنه؟
+جونگکوک،اون اینجاس.
-عالیه،راهنماییشون کن.
نامجون هیونگ و جیمین هیونگ وارد شدن.
جیمین هیونگ سه تا فرم به جونگکوک داد و گفت:این مال نامجونه..
ادامه داد:و اینم مال تهیونگه.
بهم چشمک زد:چطوری کیم تهیونگ؟
همین لحظه چانیول(واااااتتتت؟چرا همه اشنایان اینجا کار میکنن؟)وارد شد و گفت:ازین به بعد جون تهیونگه...سند ازدواج اماده‌س.فقط مونده امضای تهیونگ!
.
.
.
.
.
خب،اینم از پارت دو.
اممم..بنظرتون امپرگش کنم؟
(خودم خیلی دوس دارم)
و اینکه..دوسش داشته باشین لطفا🥺
دلمو نشکنین ووت بدین باشه؟
هب،از همین الان نفرتم به جونگکوک تو این فیکو ابراز میکنم و بنظرم خیلی عوضیه.
جونگکوک گااااو.(پسرمه مثلا:/)
اهم اهم.خب بسه.
زیاد زر زدم.
فقط یچیزی...ووت یادتون نره لاولیا💜😚

ßęçãûšê ï łōvé ÿòú Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang