جلوی در خروجی استخر ترمز کرد و سرش رو به همون سمت چرخوند تا سوبین رو پیدا کنه.
پسرک با کولهای روی دوشش به همراه دوستش اونجا ایستاده و کلاه بافتش رو تا ابروهاش پایین کشیده بود.سوبین با دیدن ماشین تهیونگ، دستش رو بالا برد و براش تکون داد و بعد بهش اشاره داد تا پیاده بشه.
تهیونگ کمربند ایمنیش رو باز کرد و پیاده شد. برف تازه شروع به باریدن کرده بود.
به سمت سوبین و دوستش پا تند کرد و مقابلشون ایستاد:
- سلام بچهها.مینگیو تعظیمی کرد و جواب سلامش رو داد و سوبین بهش چسبید:
- هیونگ، این دوستمه، مینگیو.پس دوست نسبتا جدید پسر بچه که جونگ کوک و گاها خود سوبین ازش حرف میزدن، این پسر بود.
لبخندی به مینگیو زد:
- خوشبختم.
- منم همینطور،هیونگ.به سمت سوبین برگشت:
- بریم؟سوبین کمر هیونگش رو رها کرد و دست روی شونهی مینگیو گذاشت:
- هیونگ، ماشین مادر مینگیو توی راه اینجا خراب شده و باباش هم جاییه که نمیتونه بیاد دنبالش.تهیونگ سری تکون داد :
- مشکلی نیست. میتونیم دوستتو برسونیم خونهشون.سوبین پلکی زد تا دونهی برفی که روی مژهاش نشسته بود، پایین بریزه و گفت:
- ولی کلیدای خونه همراهش نیست.
- پس میتونیم بریم خونهی ما و بعد مادر و پدرش میان دنبالش. چطوره؟سوبین لبخند از ته دلی زد و به سمت دوستش برگشت:
- نظرت چیه مینی؟ با ما میای؟مینگیو لبخند خجولی زد و موافقت کرد:
- بله.
و خطاب به تهیونگ گفت:
- عذر میخوام که به زحمت میندازمتون، هیونگ.تهیونگ با شنیدن جملهی مودبانهی پسر تکخندی زد و روی شونهاش کوبید:
- خواهش میکنم، رفیق. خیلی خب، بریم سوار شیم تا آدم برفی نشدیم.
و خودش جلوتر از اون دو نفر به سمت ماشین راه افتاد.با توقفشون داخل پارکینگ آپارتمان، سوبین که روی صندلی عقب کنار دوستش نشسته بود، زودتر از همه بیرون پرید و با دیدن برف زیادی که روی زمین حیاط نشسته بود، فریاد هیجانزدهای کشید:
- مینی، چقدر برف!و مشغول درست کردن یه گلولهی برفی شد و به محض این که مینگیوی بیچاره پاش رو از ماشین بیرون گذاشت، گلوله رو به سمتش پرتاب کرد. گلوله به بازوی پسر برخورد کرد و بعد زمین افتاد.
تهیونگ پیاده شد و بعد از قفل کردن درهای ماشین، همونطور که به سمت آسانسور میرفت، گفت:
- برید بالا اول موهاتونو خشک کنید بعد دوباره بیاید پایین.
سوبین "باشه" ای گفت و بعد از دست انداختن دور شونهی دوستش، دنبال تهیونگ راه افتاد.
تهیونگ دکمهی طبقهی اول و بعد دوم رو فشرد و گفت:
- لباسمو عوض کنم میام پیشتون.
- باشه، هیونگ.
DU LIEST GERADE
The Real Me [kookv]
Fanfiction- نمیتونم مثل قبل بغلت کنم. - نبایدم بتونی. من ماسکم رو جلوت زمین انداختم. ~~~ - بودنت اعتیادیه که دلم نمیخواد هیچوقت ترکش کنم؛ مثل اعتیاد تو به لیمو. ~~~ ژانر: رمنس، درام، اسمات، روزمره