وارد زمین کوییدیچ میشم،فرد،جرج و جینی و بقیه ی تیم هم پشت سرم میان.
امروز روز تست گرفتن از اوناییه که میخوان دروازه بان تیم شن!
با دیدن رون بین اون داوطلبا یه لحظه سر جام مکث میکنم و بعد با تعجب میرم جلو.بهم نگفته بود قراره داوطلب شه!
توی معدود آدمایی که اومده بودن به عنوان تماشاچی چشم میگردونم و بین آشناها متوجه هرماینی،لونا ،آنی و چهار نفر از دوستاش ،نویل و...مالفوی و کراب و گویل میشم که نشستن و با بی خیالی نگاهمون میکنن.
سعی میکنم نگاه خیره ی مالفوی رو نادیده بگیرم ولی اون ژست جذابش و بی قیدیش توی نشستن رو مگه میشه ندید گرفت؟
چشمم رو ازش میگیرم و چوبم رو میگیرم بالا و طلسمی میخونم تا همه ساکت شن.
رو بهشون میگم:خب.امروز اومدین برای تست دروازه بانی.هر کدومتون باید جلوی دروازه بایستید و پنج تا شوت رو بگیرید.هر کس که تعداد شوت های بیشتری رو بگیره به عنوان دروازه بان انتخاب میشه.
صدایی از قسمت تماشاچیا با لحن مسخره ای میگه:پاتح نمیشه منم تست بدم؟درسته که خودم تیم دارم ولی حاضرم این فداکاری رو بکنم که دو هفته بعد توی مسابقتون جلوی ما مفتضحانه شکست نخورید.
سرم رو میگیرم بالا و به مالفوی نگاه میکنم.
باید طبق معمول ازش عصبی میبودم ولی خندم گرفته بود.
انگشت شصت و اشارم رو دو طرف لبم میزارم تا خندم پخش نشه ،انگار که اصلا مالفوی تیکه ای نپرونده باشه ،حرفم رو ادامه میدم:خب الان همه ی اعضای گروه گریفیندور برن اون گوشه ی زمین پشت سر هم توی یه صف بایستن تا تست رو شروع کنیم.
نیم بیشترِ کسانی که اومده بودن برای تست همونجا می ایستن و نصف دیگه میرن توی صفی که گفته بودم.
با تعجب میگم:شما چرا نمیرید پس؟
دوباره مالفوی با صدای شوخش میگه:آخه اینا اصلا گریفیندوری نیستن پاتح،اینا فقط اومدن که هری پاتحِ معروف و برگزیده رو از نزدیک ببینن!
سرم رو میگیرم بالا و نگاهش میکنم.روی صندلی تماشاچی با بی خیالی نشسته بود،با چوب جادوش بازی میکرد و پرنده ی کاغذی ای که ساخته بود رو توی هوا پرواز میداد و پوزخندی گوشه ی لبش بود.
در حین نگاه کردنش ناخواسته لبخندی گوشه ی لبم میشینه و میگم:میشه بپرسم تو چرا اومدی انتخاب دروازه بان تیم گریفیندور رو تماشا میکنی مالفوی؟
یهو میزنه زیر سرفه و کنترل چوبش رو از دست میده و پرنده ی کاغذیش رها میشه سمت زمین.
پرنده رو روی هوا میگیرم،به صورت موشک میندازم سمتش و با لبخندی که بیشتر شده بود میچرخم سمت جینی و میگم اونایی که از گریفیندور نبودن و اومدن به تست رو از زمین بفرسته بیرون و بالاخره تست رو شروع میکنم.
ESTÁS LEYENDO
Drarry_My Beautiful Mistake
Fanfic"کسی بهم تنه میزنه و از کنارم میگذره،میچرخم به عقب.باز هم مالفوی.نگاهی بهش می کنم و بی حوصله میگم:خدا رو شکر کورم شدی مالفوی. و دوباره میچرخم سمت پنجره ی قطار.مالفوی میاد جلو کنارم می ایسته و با لحنی که تمسخر از توش حس میشه میگه:حواست به حرفات باشه...