Part16

2.1K 370 151
                                    

وارد زمین کوییدیچ میشم،فرد،جرج و جینی و بقیه ی تیم هم پشت سرم میان.

امروز روز تست گرفتن از اوناییه که میخوان دروازه بان تیم شن!

با دیدن رون بین اون داوطلبا یه لحظه سر جام مکث میکنم و بعد با تعجب میرم جلو.بهم نگفته بود قراره داوطلب شه!

توی معدود آدمایی که اومده بودن به عنوان تماشاچی چشم میگردونم و بین آشناها متوجه هرماینی،لونا ،آنی و چهار نفر از دوستاش ،نویل و...مالفوی و کراب و گویل میشم که نشستن و با بی خیالی نگاهمون میکنن.

سعی میکنم نگاه خیره ی مالفوی رو نادیده بگیرم ولی اون ژست جذابش و بی قیدیش توی نشستن رو مگه میشه ندید گرفت؟

چشمم رو ازش میگیرم و چوبم رو میگیرم بالا و طلسمی میخونم تا همه ساکت شن.

رو بهشون میگم:خب.امروز اومدین برای تست دروازه بانی.هر کدومتون باید جلوی دروازه بایستید و پنج تا شوت رو بگیرید.هر کس که تعداد شوت های بیشتری رو بگیره به عنوان دروازه بان انتخاب میشه.

صدایی از قسمت تماشاچیا با لحن مسخره ای میگه:پاتح نمیشه منم تست بدم؟درسته که خودم تیم دارم ولی حاضرم این فداکاری رو بکنم که دو هفته بعد توی مسابقتون جلوی ما مفتضحانه شکست نخورید.

سرم رو میگیرم بالا و به مالفوی نگاه میکنم.

باید طبق معمول ازش عصبی میبودم ولی خندم گرفته بود.

انگشت شصت و اشارم رو دو طرف لبم میزارم تا خندم پخش نشه ،انگار که اصلا مالفوی تیکه ای نپرونده باشه ،حرفم رو ادامه میدم:خب الان همه ی اعضای گروه گریفیندور برن اون گوشه ی زمین پشت سر هم توی یه صف بایستن تا تست رو شروع کنیم.

نیم بیشترِ کسانی که اومده بودن برای تست همونجا می ایستن و نصف دیگه میرن توی صفی که گفته بودم.

با تعجب میگم:شما چرا نمیرید پس؟

دوباره مالفوی با صدای شوخش میگه:آخه اینا اصلا گریفیندوری نیستن پاتح،اینا فقط اومدن که هری پاتحِ معروف و برگزیده رو از نزدیک ببینن!

سرم رو میگیرم بالا و نگاهش میکنم.روی صندلی تماشاچی با بی خیالی نشسته بود،با چوب جادوش بازی میکرد و پرنده ی کاغذی ای که ساخته بود رو توی هوا پرواز میداد و پوزخندی گوشه ی لبش بود.

در حین نگاه کردنش ناخواسته لبخندی گوشه ی لبم میشینه و میگم:میشه بپرسم تو چرا اومدی انتخاب دروازه بان تیم گریفیندور رو تماشا میکنی مالفوی؟

یهو میزنه زیر سرفه و کنترل چوبش رو از دست میده و پرنده ی کاغذیش رها میشه سمت زمین.

پرنده رو روی هوا میگیرم،به صورت موشک میندازم سمتش و با لبخندی که بیشتر شده بود میچرخم سمت جینی و میگم اونایی که از گریفیندور نبودن و اومدن به تست رو از زمین بفرسته بیرون و بالاخره تست رو شروع میکنم.

Drarry_My Beautiful MistakeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora