3: Wanting

890 119 66
                                    


'جنی'

صبح روز بعد من تو سالن ورزشی با بهترین دوستم، جیمین ملاقات کردم. من به واقع بینی احتیاج داشتم و اون در ارائه دیدگاه بی طرفانه خیلی عالی بود.

شب گذشته به نوعی موفق شدم خودمو تو آب گل آلود ببینم و لیسا کاری کرد تا با کای درگیر بشم چون دل نداشتم که بهش بگم، جذابیتش چقدر منو ترسونده.

من کای رو با تمام وجود دوس داشتم اما هیچوقت جاذبه ای رو نسبت بهش احساس نکردم که شب گذشته با لیسا حس کردم. از رفتار خودم خیلی گیج و مبهوت بودم اما اونو پس نمیگرفتم.

من و کای مدت زیادیه که با همدیگه هستیم. وقتی با کسی هستیم زمانی که داریم، جاذبه جنسی که بهم دیگه داریم میسوزه. این تحقق به اندازه کافی سخته اما به نظر میرسه لیسا چیزی در من بیدار کرده که فک میکردم مدتها پیش مرده.

من متعهد و وفادار بودم و کای هم قربانی کرده و دوستش داشتم اما به نوعی عشق ما به اندازه کافی احساس نمیشه. میخوام دوباره اون جاذبه جنسی سوزنده رو باهاش احساس کنم. من میخوام آتش و شور و اشتیاق قبلیمون دوباره زنده بشه اما نمیدونم که میتونه بشه.

مرگ تعصب شدید در یک ازدواج اجتناب ناپذیر بود.
اون چیزی که کای شب گذشته بهم گفت درست بود، من از عشق بازیمون راضی نبودم که منجر به تاکیدم بر لذت اون به جای لذت خودم شد.

زمان زیادی نگذشته چون در حین عشق بازی هیچ علاقه ای وجود نداره. ما آخرین جراقه خودمون رو داریم. علی رغم تلاش های متعدد برای عشق بازی بی عیب نقصمون، ما کوتاه اومدیم.

با تمام سرعت روی تردمیل میدویدم و سعی میکردم افکار بهم ریختم رو مرتب کنم. جیمین که کنارم بود پیشرفت خوبی داشت و به نوعی موفق شده بود حتی اگه شده یه قطره عرق هم بریزه در حالی که من ضعف داشتم.

"اون درک نمیکنه."
جیمین بعد از اینکه درباره اختلاف نظرم با کای توضیح دادم، منصرف شد.

"اون چیزی که باید انجام بدی اینه که اون تصور دختر خوب بودن خودت رو از بین ببری و اجازه بدی اون مربی که اونجاست، از وقتی که به اینجا رسیدیم داره با چشماش تورو به فاک میده، بهت تمرین بده."
به جایی که جیمین داشت اشاره میکرد نگاه کردم.

در حقیقت، در یه دستگاه وزنه برداری مردی بود که نگاهم میکرد. کیه که وزنه رو فشار میده و هر از گاهی به من نگاه میندازه؟ اون داری بدن جثه عضلانی بود که من استقبال میکنم.

ابروهای پر پشت، چشمای قهوه ای و ته ریشی داشت که ظاهری دود آلود بهش داده بود. چشمهای من به دنبال دونه های عرقی بود که سمت شکمش میریختن و باعث شد عضله های سکسی اون که درست زیر شکمش یک V درست کرده بودن رو ببینم.

Sin City (Jenlisa GP) {Translated}Where stories live. Discover now