'جنی'
"هروقت خواستی بری، بهم بگو و ما میریم."
در حالی که یه بار دیگه در کلاب تاریک مانور میدادیم، کای کنار گوشم زمزمه کرد."برای پیدا کردن وحشی خالکوبی داری که میخواست باهات بخوابه سرگردون نشو."
مسخره کرد.چشمامو چرخوندم.
"لطفا بهم یاداوری کن که چرا دوباره ما اینجاییم؟"
در حالیکه از امنیت رد میشدیم، پرسیدم."اولین باری که اومدیم خیلی دلهره داشتی و گشت و گذار مناسبی اینجا نداشتی. امیدوارم با نگاهی به اطرافت متقاعد بشی که این بهترین چیزیه که برای مناسبه."
"من روش حساب نمیکنم."
جدی تر از اون که خودش آگاه بود خندیدم.وقتی دیدم که کریستال داره سمت ما میاد، با هر اصرار به خودم مبارزه کردم تا جیغ نکشم. این بار یک لباس بدون بند بدن نما پوشیده بود که هر منحنی هیکل لاغر اون رو نشون میداد. قبل از اینکه خودش بتونه شکاف سینش به ما خوش آمد گفت.
موهای بلندش هم دم اسبی بسته بود."آقا و خانم کیم، خوشحالم که دوباره امشب هردوی شما رو اینجا میبینم. چطوری میتونم کمکتون کنم؟"
"خوب بازی کن."
کای تقریبا به طور نامفهموم به من نجوا کرد. بعد دستاش رو دور شونه های من حلقه کرد.
"خوشحالم که دوباره میبینمت."بله. خوشحالم که دوباره تو و شکاف سینت رو میبنم، کریستال.
"منظورمون این نیست که دلخور باشیم بلکه همسرم دلهره داره. اون کمی ترغیب میکنه. اگه مشکلی ندارید، میخوایم دوباره نگاهی به اطراف بندازیم."
"مشکلی نداره، آقای کیم."
"منو کای صدا بزن و ایشونم جنی."
سرشو تکون داد. دوباره شروع شد. سریعا از اتاق اصلی، بار و اتاق رقص رد شدیم چون قبلا به هر یک از اونا سر زدیم. کریستال مارو به سالن غذا خوری راهنمایی کرد که در پس زمینه موسیقی کم نور بود.
به طور کلی جو جذاب بود.غذا بد به نظر نمیرسید. اگر در یه کلاب خوش گذرونا پنهان نمیشد ممکن بود عاشقانه باشه. به دنبالش به رختکن رفتیم که به یکی از سه محوطه جکوزی منتهی میشد. از طریق اتاق مانور دادیم و بعد به همون جایی که وارد شدیم برگشتیم.
گستاخانه گفت:
"پشت این درها جایی هست که لذت واقعی اتفاق میافته."
در دوتایی رو باز کرد. با تردید تز در به دنبالش راه افتادم.
"تقسیم اتاقا بر اساس تنظیمات برگزیده هست."متوجه شدم که همه مناطق برچسب گذاری شدن:
ناظر، گانگ بنگ، بی دی اس ام و غیره... ترجیح دادم که کلمه دیگه ای رو تکرار نکنم، حتی تو سرم.وقتی از در خاصی نگاه کردم میتونستم به وضوح فاک اون ادما رو ببینم: دو پسر، دو دختر، دو دختر و یک پسر. در حالی که بقیه برای ورود و تماشا کردن آزاد بودن.
YOU ARE READING
Sin City (Jenlisa GP) {Translated}
Fanfiction"من معتقدم که تو موافقت کردی امشب بیای چون چیزی رو میخوای که تو خونه پیدا نکردی." اون صدایی داشت که برای صحبت سکسی مناسب بود. بی عیب و نقص بود. "میتونم تو چشمات ببینم که تو به شدت احتیاج داری که توسط شخصی به طور نفس گیر، به اندازه خودت لطیف به فاک...