'جنی'
از دفتر لیسا بیرون اومدم و از کنار کای که مقابل دیوار تکیه داده و منتظر من بود رد شدم. در حالی که سمت آسانسور میرفتم، مثل بچه ها وانمود کردم که اونو نمیبینم. با عجله دکمه رو فشردم بیش از حد از صبحت کردن با کای خجالت میکشیدم و از نگاهش اجتناب میکردم.
از کوره در رفتک که یه عوضی جلوی شوهرم ازم خواست که یه شب رو باهاش بگذرونم. از کوره در رفتم که کای بهش گفت و به کمک من نیومد. خشمگین شدم چون شوهر خوب من مشتی که من نمیتونستم رو بهش پرتاب نکرد. از کوره در رفتم چون علیرغم قضاوت بهتر و عاشق کای بودن، من لیسا رو خیلی مجذوب خودم کرده بودم.
از خودم خشمگین بودم که بهش رضایت میدادم و میدونست که منو جنون آمیز تحریک کرده، اجازه دادم منو لمس کنه، بهش اجازه دادم حافظمو که در یه مکان مقدس در مغزم که قبلا فقط کای رو در بر گرفته بود، جاسازی کنه.
خشمگین بودم که در وهله اول موافقت کردم که به این کلاب بیایم. از همه مهمتر، از کوره در رفتم چون
نمیتونستم احساسات خودمو کنترل کنم.کای در نهایت گفت:
"داری بیش از حد واکنش نشون میدی."چیزی نگفتم. نمیخواستم در حالی که هنوز تو کلاب بودیم سرش فریاد بزنم. مهم نیست چقدر میخواستم، کلاسم بیشتر از اینا بود.
کدوم عوضی همسرشو دو دستی تحویل صاحب یه کلاب جنسی میده؟ کدوم احمقی همسرش رو با همون زن تنها میذاره؟ چه نوع همسری توسط صاحب یه کلاب جنسی اغوا میشه؟
چه نوع همسری حتی اجازه میده کسی دیگه زنش رو لمس کنه؟ چه نوع زوجی به کلاب هوسبازا میرن؟ نمیتونستم به خودم باور کنم که کای میخواد بخاطر سین سیتی بیاد.
قصد نداشتم بحثی باز کنم یا حرفی که گفت منو ترغیب کنه تا امشب بیام. نمیدونستم چرا ازم خواسته اما مجبورم این موضوع رو بفهمم. همین که درهای آسانسور از هم جدا شدن داخل شدم و کای دنبالم اومد.
"تو با همسرت مثل یه شی جنسی رفتار نمیکنی، کای. قرار بود وقتی ازم اینو میخواد چیزی بگی نه اینکه تشویقش کنی."
"من قصد ندارم بهت بگم چه کاری انجام بدی، جنی. علاوه بر این، انتظار داشتم تو بگی نه. باید میگفتی نه، هروقت میریم بیرون تو مورد توجه زنا و مردا قرار میگیری. تو اون آشغالا رو با سهولت کنار میزنی. چرا نتونستی همون کارو با اونم بکنی؟ حداقل این زن در مورد این واقعیت که میخواد تورو به فاک بده پیش قدم بود."
چشمامو چرخندم.
"آخرین باری که از اینجا بازدید کردیم تو بهم گفتی یه زن همینو پرسیده. چه تفاوتی بین این دوتا وجود داره؟"
اضافه کرد.از اینکه نکته ای داشت متنفرم.
"چون من خوابیدن با اون زن متاهل رو به حساب هم نیوردم."
YOU ARE READING
Sin City (Jenlisa GP) {Translated}
Fanfiction"من معتقدم که تو موافقت کردی امشب بیای چون چیزی رو میخوای که تو خونه پیدا نکردی." اون صدایی داشت که برای صحبت سکسی مناسب بود. بی عیب و نقص بود. "میتونم تو چشمات ببینم که تو به شدت احتیاج داری که توسط شخصی به طور نفس گیر، به اندازه خودت لطیف به فاک...