44

422 62 0
                                    


'جنی'

"لطفا، بهم بگو که شوخی میکنی."

به پدرم گفتم چون نمیتونستم با این واقعیت کنار بیام که دوست دخترمو بدون مشورت با من برای شام دعوت کرده تا در زندگی عاشقانم کنجکاوی کنه. نباید تعجب کنم. اینکارو وفتی دبیرستان هم بودم انجام میداد اما یجورایی فک میکردم حالا که ادم بالغ شدم تغییر کرده اما اون هنوز همون دیکتاتوری هست که پشت سر گذاشتمش.

"نمیتونم ببینم دخترم زندگیشو بخاطر آدمی که من هیچی ازش نمیدونم داره از بین میبره."

"این به تو مربوط نیست."

"به من مربوطه، همونطور که کاری رو که مادرت وقتی بچه بودی با من انجام داد به تو مربوط میشد."

"اگه کای تونسته با این شرایط ازدواجمون کنار بیاد پس تو هم میتونی."

"اون مرد دلش شکسته."

پدرمو رها کردم تا غصه ی دلشکستگی کای رو بخوره.

"این تنها دلیلی بود که اون باهام موافقت کرد."
گفتم و برگه های طلاق رو‌ سمتش گرفتم.

"اون دیشب اینارو بهت داد؟"

"اره."

درحالی که قیافش ثابت مونده بود بهشون نگاه میکرد.

"این واقعیت رو تغییر نمیده که کارای تو درست بوده."

"اونو دعوت نکن. هر زمان که وقتشو داشتی این موضوع رو پیگیری کن، من تورو بهش معرفی میکنم. تو ناراحتی. چیزی که من نمیتونم درک کنم اینه که در طول ازدواجم به هر نحوی نشون میدادی که چقدر مخالف کای هستی."
فکر عجیبی به ذهنم خطور کرد.
"دلت براش میسوزه بابا؟ این‌ همون چیزه؟"

"اره من دلم براش میسوزه. من یبار تو موقعیتش بودم. اما همونطور که قبلا گفتم این بهم مربوط نمیشه. من باید کسی رو کنارت ببینم که بدونم تورو خوشحال میکنه. یکی که شایسته تو باشه، زن یا مرد بودنش برام‌مهم نیست. فقط یه جنایتکار نباشه. میدونی که به کای سخت میگرفتم و هیچوقت ازش خوشم نمیومد."

"میبینی چقدر منتظر بودی تا اینو بهم بگی بابا! اما دیگه مهم نیست."

"نظرم عوض نمیشه."
طوری گفت که باعث شد اعصابم خورد بشه.
"من باید برم، سر شام میبینمت."

چشمامو چرخوندم، پیشونیم رو بوسید که باعث شد گیج بشم.

به مامانم نگاه کردم.
"تو باهاش موافقی؟"

مادرم قبل از اینکه حرفی بزنه وارد آشپزخونه شد.
"از طرف کسی که رابطه داشته و مدتی رو با پشیمونی زندگی کرده اره. فک میکنم تو با این زن خیلی سریع وارد رابطه شدی با این وجود من نمیتونم چیزی بگم چقدر تو گذشته موندی. جیونگ نگرانته، بخاطر همین نمیتونی اونو بخاطر این موضوع سرزنش کنی."

Sin City (Jenlisa GP) {Translated}Where stories live. Discover now