26: Predicament

567 87 34
                                    

من نمیتونستم با خیانتی که بین پاهام احساس میکردم به کای رودررو بشم پس کنار آپارتمانمون ایستادم و قبل از ملاقات با اونا سریعترین دوش جهان رو گرفتم. لباسامو با یه یفه اسکی و شلوار جین عوض کردم. نمیخواستم جلوی رئیس کای معمولی باشم پس یه جفت نیم بوت و یه بلیزر از مارک شنل پوشیدم. سونگ جونکی وکیلی بود که فاصله چندانی با موسسه حقوقی نداشت که خیلی از وکلای این شرکت بهش مراجعه میکردن، فقط به خاطر اینکه فاصله کمی از اون قرار داشت.

اصلا عالی و درجه یک نبود. علیرغم ظاهر اون محیط من و کای همیشه با جونکی و همسرش هی کیو سرگرم بودیم و بازی وقت میگذروندیم.

من بلافاصله جونکی، هی کیو و کای رو شناختم. اونا در حال خوردن نوشیدنی بودن‌. کای کت و شلوار خاکستری کم رنگی با پیراهن سفید و بدون کراوات پوشیده بود. من امروز صبح بهش پیشنهاد داده بودم که کراوات نپوشه چون وقتی استفاده نمیکرد خوشم میومد. خوشحال بودم از اینکه به توصیم گوش کرده بود.

کای قانون رو بهتر از کف دستش میشناخت اما من فقط در مورد مد میدونستم.

"سلام عزیزم."
کای سلام کرد بعد ایستاد تا لبام رو ببوسه.

بین خودش و همسر جونگ کی برام صندلی رو بیرون کشید.

"جنی خوشحال شدم که تونستی به ما بپیوندی، حالت چطوره؟"
جونگ کی ازم پرسید و پشت دستمو بوسید.

"خوب آقای سونگ."

جونگ کی نگاهی بهم انداخت و میدونستم به این دلیله که من اونو با نام خانوادگی صدا میزدم و تقریبا از اینکار بدش میومد چون از اینکه صداش بزنی آقای یا آقا متنفر بود.

"عزیزدلم، میدونی که لازم نیست با من رسمی باشی."

"معذرت میخوام جونگ کی."
قبل از نشستن روی صندلی اظهار نظر کردم.

"همسرم هی کیو رو یادته؟"

"البته، سلام هی کیو."

هی کیو یکی از اون زیبایی های جاودانه بود. اون درخشندگی و جذابیت خاصی داشت که بقیه حسرتشو میخوردن. چشماش و موهاش قهوه ای تیره بود. اون بدون اینکه به خودش زحمت بده یه لباس بدون بند پوشیده بود.

"عاشق کتت شدم."
هی کیو با تمجید گفت.
"مارک شنله، درسته؟"

"خودشه."
لبخند زدم.

شنل بخاطر طراحی های منحصر بفردش مشهور بود. همین باعث میشد مورد علاقه من باشه.
"همه چیز شنل عالیه، تو سلقیه فوق العاده ای داری."

"ممنونم."
لبخند زدم.
"شما هم خیره کننده به نظر میرسین."

"ممنونم."
تشکر کرد.
"من عضو جلسه موسسه خیریه برای جوونای محروم هستم و امروز همگی باهم ناهار خوردیم. مناسب بود."

Sin City (Jenlisa GP) {Translated}Donde viven las historias. Descúbrelo ahora