به جای بیرون رفتن تصمیم گرفتیم به آپارتمان لیسا بریم. من نمیخواستم با هیچکدوم از دوستای کای روبرو بشم. وسوسه اینکه با هم بخوابیم بیشتر میشه اما من یجورایی خودمو متقاعد کردم که هیچ اتفاقی نمیوفته.
"ما فقط میخوایم صحبت کنیم."
مدام با خودم تکرار میکردم."از اونجایی که به آپارتمانم حمله کردی، میخوام بهم یه مکان بازدید بدی."
شونه بالا انداخت.
"بسیار خب."اولین چیزی که برای بار اول پنت هاوس لیسا رو دیدم توجه منو به خودش جلب کرد، پنجره شیشه ای تا سقف بود. یه قسمت از سمت چپ آپارتمانش رو میگرفت. از اتاق نشیمن به راحتی میشد خط افق سئول رو ببینی. ساختمونای بزرگی که به نظر میرسید آسمان ابری رو پوشوندن. فضای داخلی آپارتمانش با رنگ های مشکی و خاکی تزئین شده بود. لوازم و مبلمانش هم مشکی بودن. تمام وسایل آشپزخونش سیاه بود. تاپ های پیشخوان گرانیت و کف پوش مشکی بی عیب و نقص باهم میکس شده بودن.
اون حموم مهمون جایی که دیروز فرار خودمو از اکس فریب خوردش بیاد اوردم و اونجا لباسمو عوض کردم، بهم نشون داد. اناق خوابش به اندازه بقیه اپارتمان با یه تخت بزرگ غیر عادی تیره چیده شده بود. یه کمد دیواری شیشه ای برای لباساش داشت. بیشتر لباساش که کت و شلوار بودن به زیبایی روی هم تا شده بود به جز چندتایی از اونا که آویز بودن. کل فضای اونجا دقیق و بی نقص بود.
بعد لیسا قسمت بدنسازی رو بهم نشون داد. با داشتن همچین سالنی چرا باید هزینه عضویت تو باشگاه رو بده؟ من اینو طوری در نظر گرفتم که اون به سالنی که من بودم اومده چرا که خواسته تعقیبم کنه.
لیسا کتابخونش که پر از قفسه های کتاب بود بهم نشون داد. بعضیاشون رو نگاه کردم و چشمم به نویسنده هایی مثل جان آستین، ادگار آلن پو، چارلز دیکنز و امیلی برونته افتاد. همه کتاباش چشمگیر، موفقیت آمیز و کلاسیک بودن.
"خوشم اومد."
تشکر کردم.
"اصلا اون چیزی که انتظار داشتم نیست.""انتظار چیو داشتی؟ یه مجرد تنبل با آشغالیی که روی زمین افتاده؟ یه میز بیلیارد؟"
شونه بالا انداختم.
"خب... اره.""تقریبا سی سالمه، خیلی از سنم گذشته که بخوام تو یه اتاق پر زرق و برق زندگی کنم جنی."
"دستبندات کجان؟ اسباب بازی های سکسیت؟ نوسان جنسی؟ لباس پرستاری عجیب غریب؟ پناهگاه شرارت آمیز؟"
من این واقعیت رو که لیسا یه کلاب جنسی داشت کاملا میدونستم. میدونستم که باید اسباب بازی های جنسی هم داشته باشه یا حداقل چیزی عجیب و غریب پشت این دیوار مخفی شده.
"من هیچ پناهگاه شرارت آمیزی ندارم. بخاطر همین کلاب دارم. لباسا، شلاقا، صندلی های جنسی و بقیه چیزا داخل دفتریه که تو کلاب دارم."
YOU ARE READING
Sin City (Jenlisa GP) {Translated}
Fanfiction"من معتقدم که تو موافقت کردی امشب بیای چون چیزی رو میخوای که تو خونه پیدا نکردی." اون صدایی داشت که برای صحبت سکسی مناسب بود. بی عیب و نقص بود. "میتونم تو چشمات ببینم که تو به شدت احتیاج داری که توسط شخصی به طور نفس گیر، به اندازه خودت لطیف به فاک...