'جنی'
با احساس سنگینی کای چشمام رو بستم.
"متاسفم."
نفس کشیدم، صورتشو گرفتم و مجبورش کردم بهم نگاه کنه.
"من دوستت دارم، کای.""چون قراره با یه نفر دیگه ای سکس داشته باشی این تغییری نمیکنه."
به زبون اورد.سرمو تکون دادم و باور نمیکردم که ما این بحث رو داریم.
"تو میتونی یه شب رو باهاش بگذرونی اما من میخوام همه چیزو بدونم. تو باید قول بدی که همه چیزو بهم میگی، مهم نیست که چقدر ناراحت کننده باشه."
"گفتم میخوام باهاش بخوابم، من نگفتم نمیخوام."
"اگه میخوای با این زن سکس داشته باشی باید اینکارو بکنی. اونو از شیوه خودت بیرون کن."
"این چیزی بیشتر از سکسه... این همه چیزو تغییر میده! سکس همه چیزو تغییر میده."
"فقط دروغ نگو و خوب میشیم."
"یکبار که این درو باز کنیم نمیتونیم برگردیم، انجام اینکار به معنای به خطر انداختن ازدواجمونه. تو حاضری این ریسک رو بپذیری، کای؟"
"من بهت اعتماد دارم."
"آهرش چه اتفاقی میوفته؟ ما به سین سیتی برمیگردیم و یه نفر رو ب ای خوابیدن باهاش انتخاب میکنیم؟ ما میخوایم به پارتی های سکس بریم و با ادمای دیگه درمقابل هم بخوابیم؟ اگه میخواستی ازدواج آزادی داشته باشی، چرا ازدواج کردی؟"
من از همه جا عصبانی شدم. داشتم میدیدم که اگه همینطوری پیش بره هردومون منفجر میشیم. میتونستم اینو از یه مایل دور تر ببینم."اینطوری نمیشه. من به یکی دیگه احتیاج ندارم و نمیخوام. این چیز همین یه بار هست. تو یه شب باهاش میگذرونی و بعد ما ادامه میدیم."
"فقط برای اینکه فکرمو مشغول نگه داری موافقت میکنی؟ پس من دیگه در مورد اینکه بوه دار بشیم اذیتت نمیکنم. اگه هستی این کمی افراطه، فک نمیکنی؟"
"تو بیش از حد در این مورد برداشت میکنی. اون خواست که یه شب رو باهات بگذرونه. تپ جذبش شدی و من بهت اجازه میدم چرا که من بیشتر از خودم به تو اهمیت میدم. من به اون چیزی که تو نیاز داری اهمیت میدم."
مجبور شدم سوالی رو بپرسم که از زمانی که دفتر لیسا رو ترک کرده بودیم، اذیتم میکرد.
"وقتی برای اولین بارتوافق کردیم به سین سیتی بریم، قصد رها کردن منو داشتی؟""نه."
از اینکه مجبور شدم بپرسم، غرش کرد.
"من هیچوقت نمیخوام تورو به اشتراک بذارم، جنی. من دوستت دارم. خیلی دوستت دارم."
کای اعتراف کرد و منو به سینش نزدیک کرد.
"من از اینکه کسی تورو لمس کنه متنفرم اما حس میکنم بخاطر اینکه برات گنگ شده چیزی مدیونت هستم. برای اینکه هفته ای شصت ساعت کار میکنی و تورو تنها میذارم."
YOU ARE READING
Sin City (Jenlisa GP) {Translated}
Fanfiction"من معتقدم که تو موافقت کردی امشب بیای چون چیزی رو میخوای که تو خونه پیدا نکردی." اون صدایی داشت که برای صحبت سکسی مناسب بود. بی عیب و نقص بود. "میتونم تو چشمات ببینم که تو به شدت احتیاج داری که توسط شخصی به طور نفس گیر، به اندازه خودت لطیف به فاک...