29: LISA

621 80 17
                                    

'لیسا'

جنی با جذابترین نگاه توی چشماش جلوی من ایستاده بود و منتظر بود تا به فاکش بدم. من عمدا طولش میدادم چون دلم میخواست طوری صدمه ببینه که هروقت پیش اون برمیگشت درد رو احساس کنه.

بهرحال تقصیر خودم بود که توی این عشق کثیف مثلثی با جنی و شوهرش گیر افتاده بودم. انقدر احمقم و دنبال زنی افتادم که لیاقتش هم نداشتم. اما حتی اگه این بد تموم بشه، من از وقتایی که باهاش بودم پشیمون نمیشم. فقط ای کاش بیشتر میجنگیدم. نمیدونستم قراره چطوری این تموم بشه و این لعنتی منو میترسوند.

با فکر اینکه دیگه نتونم ببینمش موجی از استرس توی وجودم جمع شد. نمیشه که هرگز شیفته چشمای قهوه ای زیباش نشی. هرگز به پوست لطیفش دست نزنی. هیچوقت نشده که به فاکش بدم و اسممو فریاد نزنه. هیچوقت نفهمیدم اون مردی که این انتخابش کرده چه حسی داره.

بدون ثانیه ای تردید صورتشو بین دستام گرفتم و دهنمو به مال اون کوبیدم. مصمم لبهاشو باز کردم، نیاز به چشیدن طعم داخل دهنش رو داشتم. از آخرین باری که باهم بودیم به شدت اینو بازم میخواستم. مسخرست، تنها زنی که نمیتونستم ازش سیر بشم همون زنی بود که نمیتونستم داشته باشمش. به نظر میاد جنی معتقده که من بخاطر همین واقعیت ساده میخوامش اما اینطور نبود.

دلایلی که من اونو تو زندگیم میخواستم بی نهایت بود. روحش پاک بود. اون یجورایی باور داشت که من اونطوری نیستم که بقیه تصور میکنن هستم. طوری باهام رفتار میکنه انگار که من لیاقت کسی مثل اونو دارم. وقتی من و اون تنها بودیم باعث میشد باور کنم تنها شخص زندگیش هستم. به طرز غیر قابل مقاومتی سکسی و در عین حال معصوم بود. جنی چشمگیر بود اما به هیچ وجه خودخواه نبود‌.

به خاطر همین چبزا منو طوری روی یه انگشتش میچرخونه که تا حالا هیچ زنی اینکارو نکرده. من باید از هر ثانیه ای که باهاش میگذرونم نهایت استفاده رو کنم چون فقط خدا میدونه دفعه بعدی کی همدیگه رو میبینیم.

جلوتر رفتم و مجبورش کردم به عقب بره. وقتی رسیدیم اونجا رو به لگد باز کردم و خودمون رو داخل کشیدم. باسنشو بالا نگه داشتم و زانومو بین روناش فشار دادم. سریعا دستامو داخل لباسش بردم، لباس زیر مشکیش رو پایین کشیدم و اونو توی جیبم گذاشتم. اون احتمالا متوجه نشد اما من به دلایلی که دقیقا نمیدونستم چرا، چندتایی از این لباس زیراشو تو آپارتمانم نگه میداشتم. فقط میدونستم اونا باعث میشن به طرز فاکینگی بهش احساس نزدیکی کنم.

همینطور که انگشتامو روی پوسیش میکشیدم صدای نالش رو تو گوشم شنیدم. دست دیگم رو سریعا بالا بردم و از روی لباس نیپلشو گاز گرفتم. همینطور که باسنشو با انگشتم تکون میداد موهامو محکمتر کشید. وقتی حس کردم بدنشو به انگشتام فشار میده دستمو برداشتم و اون به شدت غر زد. جنی شلوارمو باز و اونو همراه با بوکسرام پایین کشید.

Sin City (Jenlisa GP) {Translated}Where stories live. Discover now