نیو جعبه ای که در دست داشت را آرام روی زمین گذاشت و بعد ایستاد و نگاهی به داخل خانه انداخت.
یک دست مبل بسته بندی شده وسط سالن بود، چندین جعبه جاهای مختلف پخش بودند و تلویزیون و وسایل مربوط به آن بسته بندی شده گوشه ی سالن افتاده بود.
گردن کشید تا داخل آشپزخانه را نگاه کند. هنوز خالی بود. برگشت و سرش را از در خانه بیرون برد و داد زد: تای!
صدای تای از داخل کامیون اسباب کشی آمد: جانم؟
- مگه دیروز ماشین لباس شویی و ظرف شویی رو نیوردین؟!
تای از کامیون بیرون آمد و به طرف نیو رفت: چی؟
نیو دست به سینه ایستاد و تکرار کرد: ماشین لباس شویی و ظرف شویی.
- چرا!
نیو او را داخل خانه کشید: کجان؟
تای نگاهی به حیاط انداخت و در حالی که دنبال نیو میرفت زیر لب گفت: فکر نکنم ایده ی خوبی باشه که ...
نیو وسط حرفش پرید: تای تمرکز کن!
تای نگاهی به اطراف انداخت و بعد دستی به سرش کشید: من مطمئنم که آوردیمشون.
- چی شده؟
تای و نیو به طرف صدا چرخیدند. پلوم در حالی که جعبه ی بزرگی در دست داشت جلوی در ایستاده بود. نیو به طرفش رفت تا در حمل جعبه کمکش کند.
تای پرسید: ماشین لباس شویی رو کجا گذاشتین؟
پلوم سرش را تکان داد: از اون دوتا بپرس.
نیو آهی کشید: خداروشکر! چرا دیروز باهاتون نیومدم؟!
تای از خانه بیرون رفت و داد کشید: نانون!
سر نانون از پنجره ی سمت شاگرد کامیون بیرون زد: بله؟
- ماشین لباس شویی رو کجا گذاشتین؟
نانون کمی فکر کرد و بعد خندید: فک کنم تو اتاق.
تای نفس عمیقی کشید و پرسید: برای چی؟!؟
نانون شانه بالا انداخت: چونکه یارو باربره داشت اذیت میکرد میخواستیم مسافت بیشتری باهاش طی کنه!
تای داد زد: فرانک!!
سر فرانک از کنار سر نانون بیرون آمد: بله؟
تای چند ثانیه نگاهشان کرد: چجوری ... اصن اون تو چیکار میکنین؟!
نانون دهان باز کرد ولی تای دستش را تکان داد: ولش کن. بیاین برین اونایی که گذاشتین تو اتاقو ببرین بذارین سر جاش تا نیو هممونو نزده!
پلوم برگشت تا جعبه ی دیگری را ببرد. تای نگاهی به وسایل داخل کامیون انداخت و گفت: جعبه ها رو بذار اون دوتا بیارن. بیا مبلا رو ببریم.
YOU ARE READING
The Polca family
Fanfictionخانواده ی پولکا در حالت عادی هم خانواده ی آروم و سر به زیری نبود. نانون از هیچ فرصتی برای اذیت کردن برادرای بزرگ ترش، فرانک و پلوم، دریغ نمیکنه. *و وای به اون وقتایی که با چیمون و اوم دست به یکی میکنه* و همه میدونیم که هرجا تای میره دردسر دنبالش میا...