جلوی نیمکت زیر پای چیمون زانو زد و دوربین را تنظیم کرد. بعد از اینکه سه چهار عکس از زوایای مختلف گرفت، وین با نوک پا ضربه ی آرامی به کمرش زد: انقد از چیمون عکس نگیر.
نانون نیشخندی زد و بلند شد: آخه نگاش کن چه خوب خوابیده!
فیات که کنار وین نشسته بود اخم کرد: دوربینو کی داده دست تو؟!
نانون عکسی از قیافه های شاکی فیات و وین گرفت و خندید: صندوق اعتراضات و پیشنهادات دست نیوئه!
فرانک که هنوز کنار اوم جلوی کریست و سینگتو ایستاده بود تا از دیده شدنشان جلوگیری کند، آهی کشید و گفت: چرا همینجوری اینجا وایسادیم؟
آف نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: یه خانوادمون نیست!
**********
ده دقیقه ای بود که دل و روده ی کوله اش را بیرون میریخت و پیدایش نمیکرد. کلافه نفسش را بیرون داد و گفت: عالیه! عالیه!!!
جین با اخم او زل زد: چه مرگته؟
پاتریک جعبه ی عینک آفتابی اش را به طرفش پرت کرد: تقصیر توئه! اگه اونقد لفتش نمیدادی مجبور نمیشدیم هول هولی از خونه بیایم بیرون!
جین جعبه را به طرف پاتریک شوت کرد: اینکه تو همیشه وسایلتو جا میذاری تقصیر من نیست!
آلیس به طرف صندلی عقب چرخید تا دعوا بالا نگرفته جلویشان را بگیرد: چی شده؟
پاتریک وسایلش را به کوله اش برگرداند و عصبی زیپش را کشید: هدفونمو جا گذاشتم!
آلیس خندید و هدفون پاتریک را که لحظه ی آخر برداشته بود، از داشبورد بیرون کشید: بیا لازم نیست کسی رو بکشی!
پاتریک هیجان زده هدفون را گرفت و دولا شد و از آن پشت آلیس را در آغوشش فشرد: مرسیی مامان!!
آرم که با حرکت ناگهانی پاتریک تقریبا فرمون ماشین را ول داده بود، نفس عمیقی کشید و گفت: پی چیکار میکنی؟؟
پاتریک معذرت خواهی کرد و سر جایش نشست. صدای موبایل آرم که به ضبط وصل بود در ماشین پیچید. آرم تماس را برقرار کرد و گفت: صدات رو اسپیکره فش نده!
آف نفس عمیقی کشید تا کلماتی که در گلویش مانده بود را بیرون نریزد. مکثی کرد و آرام گفت: کجایین؟
- تا ده دقیقه دیگه اونجاییم. شما برید چمدوناتونو تحویل بدین.
+ پس تو سالن انتظار منتظرتونیم.
**********
گان دست به سینه ایستاد و اخم کرد: کاش بیدارش نمیکردیم!
اوم و چیمون و نانون در عقب ترین ردیف صندلی ها نشسته بودند و هر چند دقیقه صدای داد و فریادشان بلند میشد. نیو گان را کشید و دوباره او را کنارش نشاند: ولشون کن.
YOU ARE READING
The Polca family
Fanfictionخانواده ی پولکا در حالت عادی هم خانواده ی آروم و سر به زیری نبود. نانون از هیچ فرصتی برای اذیت کردن برادرای بزرگ ترش، فرانک و پلوم، دریغ نمیکنه. *و وای به اون وقتایی که با چیمون و اوم دست به یکی میکنه* و همه میدونیم که هرجا تای میره دردسر دنبالش میا...