آلیس به رستوران خالی نگاه کرد و خندید: دیدی گفتم؟
آرم شانه هایش را بالا انداخت: این به فرودگاه در!
جین عطر غذایی که در هوا پیچیده بود را داخل کشید و لبخند زد: جون از اینا!
بعد بازوی آلیس را گرفت و او را به طرف میز غذاها کشید. آرم نگاهی به میز ها انداخت. اگر بزرگترها کوچکترهایش میکردند، روی دو میز جا میشدند. کیف آلیس را، که در آسانسور روی دوشش انداخته بود، روی صندلی ای گذاشت و به جین و آلیس پیوست تا برای خودش غذا بردارد.
**********
گان بشقابش را روی میز گذاشت و بین نیو و آف نشست: پرسیدم. هیشکی جز ما تو هتل نیست. یعنی رسما همه چی مال خودمونه.
سینگتو لبخندی زد و گفت: چه خوب!
تای به پنجره ی پشت سرش اشاره کرد و گفت: یعنی کل اون استخر تو حیاط مال ماست؟
گان خندید و روی میز دولا شد تا تای را ببیند که کنار نیو نشسته بود: این یعنی اون ساحلی که دو سه قدم بعد از حیاط پشتی شروع میشه کلا واسه ماست!
کریست نگاهی به میز بقلی انداخت که فعلا فقط جین و وین و پلوم رویش نشسته بودند: اینا چرا نمیان؟
آلیس پرسید: برم دنبالشون؟
صدای فیات از ورودی رستوران گفت: من که گفتم هرچقدرم دیر بریم باز آخرین نفرا نیستیم!
فرانک سرش را تکان داد و اسکناسی کف دست فیات کوبید.
نیو نگاهی به ساعتش انداخت و از جایش بلند شد. تای اخم کرد: کجا میری؟
چند دقیقه بعد با بشقابی پر برگشت و همانطور که سر جایش مینشست گفت: من که میدونم وقتی بیان غذا تموم شده.
گان با تعجب پرسید: پس چرا فقط یه بشقاب آوردی؟
نیو خندید: اوم دست ما امانته. ولی نانون و چیمون حقشونه!
نگاهی به جمع انداخت و پرسید: کسی اعتراضی داره؟
آف و گان با خنده سرشان را تکان دادند و آف گفت: نه!
**********
پلوم به قیافه های در همشان خندید و گفت: من نمیدونستم وگرنه براتون نگه میداشتم!
نانون دست به سینه تکیه داد و آهی کشید: بیخیال.
چیمون به اوم که با نیشخند غذایش را میخورد، چشم غره ای رفت. نانون روی بازویش کوبید و از لای دندان های به هم چسبیده اش گفت: تقصیر توئه!
چیمون اعتراض کرد: من تو حموم بودم! شما دوتا خرس قطبی نباید قبل از خوابیدن ساعت میذاشتین؟!
پاتریک به بشقاب های خالی هر دو میز نگاه کرد و زیر لب پرسید: واقعا هیچی نمونده؟
جین از جایش بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت: الان درستش میکنم.
ESTÁS LEYENDO
The Polca family
Fanficخانواده ی پولکا در حالت عادی هم خانواده ی آروم و سر به زیری نبود. نانون از هیچ فرصتی برای اذیت کردن برادرای بزرگ ترش، فرانک و پلوم، دریغ نمیکنه. *و وای به اون وقتایی که با چیمون و اوم دست به یکی میکنه* و همه میدونیم که هرجا تای میره دردسر دنبالش میا...
