---
کیم.سوکجین:
گاهی اوقات حس میکنم تو رو برای مدت طولانی ای هست که میشناسم
در 1:52 am دیده شد1:53 am
یونسون:
تو واقعا الان داری با من لاس میزنی؟کیم.سوکجین:
من؟؟کیم.سوکجین:
با تو؟؟کیم.سوکجین:
تو اصلا میدونی چقدر دختر صف کشیدن تا فقط با من صحبت بکنن؟ من-کیم.سوکجین:
هوفیونسون:
آره من از این خیلی خبر دارمیونسون:
تو جنبه شوخی رو نداری. پارهکیم.سوکجین:
تو میتونی شوخی بکنی؟ 0.oکیم.سوکجین:
تو مثل بچه احساسی ای هستی که 24/7 دپرسه. البته بهت توهین نمیکنمیونسون:
تو واقعا از اون مردمی که بهت یک حرف توهین آمیز میزنن و بعدش میگن منظوری نداشتم و توهین نمیکنم-یونسون:
چقد احمقانست...کیم.سوکجین:
من احساس میکنم داری خیلی قضیه رو بزرگ میکنی خانمیونسون:
خبیونسون:
من فکر میکنم تو جذاب نیستییونسون:
البته قصد توهین ندارم
در 2:07 am دیده شد2:10 am
کیم.سوکجین:
آی خیلی شوخی خوبی بود((:کیم.سوکجین:
آفرین تو واقعا میتونی شوخی های خوبی بکنی بچه احساسییونسون:
من همین الان یک صدایی شنیدمیونسون:
من صدای گریه دخترونه به خاطر عذاب و درد شنیدم باهاهاهاهایونسون:
اون تویی؟ این حرفم خیلی برات درد داشت مگه نه؟کیم.سوکجین:
تو میتونی صدای یک آدم مرده رو بشنوی؟یونسون:
من-یونسون:
این قسمتی از شوخیم بودیونسون:
من شنیده بودم که اغلب ظاهر قیافه خودشو به رخ دوستاش میکشه پس منیونسون:
به هر حال، ما از موضوع خیلی دور شدیمکیم.سوکجین:
به هر حال من خوشتیپ جهانی هستم :Dیونسون:
تو متوجه شدی که ما فقط میتونیم از ساعت 12 تا 3 am بهم پیام بدیم؟کیم.سوکجین:
آره متوجه شدمیونسون:
من هنوز برام جالبه که دلیلش چیهکیم.سوکجین:
ممکنه برای اون چیز ماتریکسی باشه؟کیم.سوکجین:
اینکه اون لایه نامرئی پاره شده و چیزهای دیگهکیم.سوکجین:
شاید یک چیزی مثل دروازه یا یک چیزی مثلش باعث میشه من و تو بهم متصل بشیمیونسون:
شایدم به خاطر اینه که هیچ " من " ای توی دنیای تو وجود ندارهکیم.سوکجین:
تو حتی فکر میکنی مورد نیاز هستی؟
یونسون:
خبیونسون:
من میدونم بی ارزش هستمکیم.سوکجین:
دختر این شوخی بود!کیم.سوکجین:
هیچکس بی ارزش نیست. همه توی جامعه و یا توی عملکرد طبیعت کاربرد و اهمیت دارند.یونسون:
من در مورد خودم مطمئن نیستم. گاهی اوقات حس میکنم فقط به خاطر یک اشتباه به دنیا اومدمکیم.سوکجین:
من فکر نمیکنم دلیلش این باشهکیم.سوکجین:
من مطمئنم تو برای اون یکی سوکجین اهمیت داشتیکیم.سوکجین:
در غیر این صورت من حس نمیکردم که تو رو میشناسم،این حس من دژاوو هست، میدونی؟ به من نگاه کن و یاد بگیر که من توی دنیای موازی مُردم ولی من با این مسئله راحت برخورد میکنمیونسون:
اون خیلی کم منو میشناختیونسون:
اگرم میشناخت دلیلش این بور که اون خیلی ها رو میشناختیونسون:
اون آدمی بود که قلب دیگران رو گرم میکردیونسون:
برعکس من
پیام ارسال نشدکیم.سوکجین:
آی دست از اینکه متوجه خجالت زده بکنی برداریونسون:
من اونو ستایش میکردمیونسون:
تو یک شخص دیگه هستیکیم.سوکجین:
یعنی ما یک شخص نیستیم؟یونسون:
خب تو بعضی اوقات مثل عوضی ها به نظر میرسیکیم.سوکجین:
من مطمئنم اونم اینجوری بوده،فقط به خاطر این هست که تو اونو بهتر نمیشناختی. پاره2:59 am
یونسون:
خب نزدیک سه نصفه شب هست، پس شب بخیرکیم.سوکجین:
تو از اون خوشت میومد،درست نمیگم؟کیم.سوکجین:
* تکون دادن ابروها *
پیام ارسال نشدکیم.سوکجین:
آیش من نمیتونم جواب رو بگیرم
پیام ارسال نشد••• •♡• •••
یکی توی کامنت ها گفته بود که این بهم وصل شدنشون به خاطر اینه که از ساعت 12 تا 3 نصفه شب، ساعت شیطان هست و تو این ساعت ها شیطان و ارواح و شیاطین فعالیت زیادی دارن و دروازه ی بین دنیاها باز میشن، گفتم بدونید چون به نظرم جالب بود=)
اگر داستان رو دوست دارید، ووت و کامنت رو فراموش نکنید
YOU ARE READING
Alterity | Kim Seokjin
Fanfiction" صبحت کردن با تو باعث میشد برای لحظاتی احساس زنده بودن بکنم " یونسون دختری که قلبش با غم و حسرت ها ته نشین شده، دوباره به همون خاطرات کوچیک و غریبانه ای که باهم داشتن فکر میکرد. درست همون زمان که احساس گناه با لطافت روحش را پاره پاره میکرد، اون...