Part.15

190 58 54
                                    

---

کیم‌سوکجین:
برادرم آدم بهتری بود

یون‌سون:
متاسفم

کیم‌سوکجین:
مچتو گرفتم

کیم‌سوکجین:
من باعث شدم یک حس بدی پیدا بکنی. پاره

یون‌سون:
من-

یون‌سون:
من واقعا فکر کردم یادآوری این کار اشتباهی بوده

کیم‌سوکجین:
و این همونجوریه که مچتو گرفتم و تو گولم رو خوردی

یون‌سون:
به هر حال من برای از دست دادنش متاسفم

یون‌سون:
من میدونم تو برادرت رو خیلی دوست داشتی. و مرگ اون، روت تاثیر گذاشته. این رو خیلی ها تاثیر گذاشته

یون‌سون:
من فقط متاسفم

یون‌سون:
تو قاعدتا دوست نداری راجب این بحث صحبت بکنی، من برای این که راجب بحثی که دوستش نداری صحبت کردم، متاسفم

کیم‌سوکجین:
تو اینا رو به اون یکی ورژنم هم گفتی؟

یون‌سون:
نه

یون‌سون:
همونطور که گفتم ما هیچوقت زیاد باهم حرف نزدیم

یون‌سون:
من توی خاکسپاری اش هم شرکت کردم. اون قبلش خوب به نظر می‌رسید اما من میدونم که خوب نبود.

کیم‌سوکجین:
چی میشه اگر شاید حالش خوب بوده؟

یون‌سون:
تو اینطور فکر میکنی؟

کیم‌سوکجین:
نه فقط داشتم شوخی میکردم هاهاها

کیم‌سوکجین:
انگار همین دیروز بود که هیونگ عازم ارتش شد

کیم‌سوکجین:
سه ماه اونجا موند و بعدش خبرش اومد

کیم‌سوکجین:
کسی که اون روز توی ارتش مرده بود.. من به گوش هام اعتماد نمیکردم. برای روزهای زیادی باورش نمی‌کردم

کیم‌سوکجین:
تا اینکه بدنش رو بهمون تحویل دادن

کیم‌سوکجین:
من باور نمیکنم، الان یک سال شده

یون‌سون:
حالت خوبه؟

یون‌سون:
راجب این چیزها حرف زدن...

کیم‌سوکجین:
نمیدونم

کیم‌سوکجین:
درواقع میدونی، فکر کردن بهش، هر اتفاقی که برام افتاده تو باعث شدی احساس بهتری داشته باشم

کیم‌سوکجین:
این باعث شد که حس بکنم شاید دنیاهای دیگه ای باشن که برادرم اونجا باشه

کیم‌سوکجین:
برادرم لبخند می‌زنه، می‌خنده، زندگی میکنه

کیم‌سوکجین:
من امیدوارم اون نقش برادر بزرگتر مهربون رو بازی نکنه و درباره ی غذا و بازی کامپیوتری باهام دعوا بکنه

کیم‌سوکجین:
من همیشه این ها رو میخواستم. اما اون زیادی خوب بود. اون برای من خیلی خوب بود

یون‌سون:
پس تو باید خیلی دلت براش تنگ شده باشه

کیم‌سوکجین:
دلم براش خیلی تنگ شده، خیلی بیشتر از اینکه خودمو مقصر میدونم

کیم‌سوکجین:
چون من شاید حس میکنم که

کیم‌سوکجین:
فقط شاید اون به خاطر من مرده باشه چون من همیشه بهش حسودی میکردم. اون توی همه چیز خوب بود، درحالی من نبودم. همه اونو دوست داشتن حتی من اونو بیشتر از خودم دوست داشتم.

کیم‌سوکجین:
شاید من واقعا میخواستم اون نباشه. شاید من واقعا همچین چیزی تو ذهنم داشتم

یون‌سون:
این تقصیر تو نیست

کیم‌سوکجین:
اینو میدونم ولی

کیم‌سوکجین:
اما اگر من فقط یکم برادر بهتری بودم

کیم‌سوکجین:
اگر من زمان بیشتری رو با اون توی خونه می‌گذروندم و به نصیحت های بی نیازش گوش می‌دادم یا باهاش خوب بودم.

کیم‌سوکجین:
ببین من قبل از اینکه بره چقدر دوستش داشتم...

کیم‌سوکجین:
چجوری اون یهویی اینجوری ناپدید شد

کیم‌سوکجین:
حتی گاهی به نظر می‌رسه که اون بازم اینجاست درحالی نیست

یون‌سون:
من متوجه میشم

یون‌سون:
فکر میکنم بدونم که از دست دادن برادر چقدر سنگین و سخته. درحالی که من تازه میخواستم سوکجین رو بشناسم، کسی بود که قبلا می‌شناختمش و یهویی از همه جا ناپدید شد

یون‌سون:
این خیلی درد داشت. من باورش نمی‌کردم. من حتی دقیق نمیتونم بگم که تو چقدر اون زمان ها ناراحت بودی و من صادقانه متاسفم بابتش، ای کاش یک راهی بود تا یک جورایی بهت کمک بکنم

کیم‌سوکجین:
این اوکیه

کیم‌سوکجین:
حرف زدن با تو، نمیدونم چرا حس میکنم قلبم سبک تر شده

کیم‌سوکجین:
پس ازت ممنونم که بهم گوش دادی

کیم‌سوکجین:
من تا به حال اینارو به هیچکس نگفته بودم

یون‌سون:
من همیشه اینجا هستم اگر خواستی با کسی حرف بزنی

کیم‌سوکجین:
قول میدی؟

یون‌سون:
قول میدم

••• •♡• •••

حداقل یکی از اون ها تونست قول بده=)

سلام، امیدوارم از پارت جدید لذت ببرید😄🌌

Alterity | Kim SeokjinWhere stories live. Discover now