---
12:00 am
کیم.سوکجین:
یولو یولو یاهیونسون:
چیکیم.سوکجین:
اوهههه تو منتظر پیام من بودی ;)یونسون:
چی×2کیم.سوکجین:
آه بیخیالش کوچولوکیم.سوکجین:
اوپا خیلی خوب میدونهکیم.سوکجین:
الان دقیقا ساعت دوازده شب هست و من سر زنجیر سه دلاری یونگی شرط میبندم که تو موبایلت رو تو دستت گرفته بودی و منتظر پیام من بودییونسون:
چی اوپا؟ اوهیونسون:
من هیچوقت اوپا صدات نمیکنمکیم.سوکجین:
تو درواقع یک کراش مخفیانه روی من داری، مگه نه؟ ;)کیم.سوکجین:
اینو از اونجایی فهمیدم که اگر من، تو بودم، حتما با خودم قرار میذاشتمیونسون:
به رویا پردازیت ادامه بدهکیم.سوکجین:
آی این شوخی بودکیم.سوکجین:
چرا اینقدر جدی هستیکیم.سوکجین:
و من راجب اینکه باید منو اوپا صدا بکنی، اشتباه نمیکردمکیم.سوکجین:
بچ من بزرگ تر از توام!یونسون:
اما تو اذیت نمیشی که همش هر لحظه اوپا گفتن ها رو میشنوی؟یونسون:
حتی همکلاسی هات اوپا صدات میکننکیم.سوکجین:
تو از کجا میدونستیکیم.سوکجین:
اوه وایسا آره. من از اون یکی دنیا. منظورت اونهیونسون:
آره و ظاهرا دختر ها تمایل دارن پسر های جذاب رو اوپا صدا بکنن حتی اگر همسن هم باشن.کیم.سوکجین:
تو یک امتیاز گرفتی. زدی تو هدفکیم.سوکجین:
پس تو اونو چی صدا میزدییونسون:
هیچییونسون:
ما زیاد باهم حرف نزدیمیونسون:
یعنی من بیشتر باهاش صحبت نمیکردمیونسون:
ولی اون سونبه ی من بودکیم.سوکجین:
پس منو سونبه صدا بکنیونسون:
نه
YOU ARE READING
Alterity | Kim Seokjin
Fanfiction" صبحت کردن با تو باعث میشد برای لحظاتی احساس زنده بودن بکنم " یونسون دختری که قلبش با غم و حسرت ها ته نشین شده، دوباره به همون خاطرات کوچیک و غریبانه ای که باهم داشتن فکر میکرد. درست همون زمان که احساس گناه با لطافت روحش را پاره پاره میکرد، اون...