---
1:13 amکیمسوکجین:
یونسون من متاسفمیونسون:
اشکالی ندارهیونسون:
تو میتونی هر موقع که خواستی جواب بدییونسون:
من داشتم فکر میکردم که تو امشب هم دوباره آنلاین نمیشی و خوشحالم که الان اینجاییکیمسوکجین:
نه برای این نهکیمسوکجین:
برای چیز های دیگهکیمسوکجین:
برای خیلی چیزهای دیگهیونسون:
چه چیزهای دیگه اییونسون:
جین تو داری منو میترسونیکیمسوکجین:
من فکر نمی کنم که دیگه بتونم قولم رو نگه دارمکیمسوکجین:
که آهنگی رو توی تولدت بخونمیونسون:
چرایونسون:
لطفا چیزی نگو که از شنیدنش میترسم
پیام ارسال نشدکیمسوکجین:
من مدتی هست که از گیتارم استفاده نکردم و امروز متوجه شدم بعضی از سیم هاش شکسته انکیمسوکجین:
من هیچ یدکی ای ندارم که به جای سیم های شکسته استفاده بکنمیونسون:
اوهیونسون:
پس تو میتونی یکی جدیدشو بخری. من خیلی آرزو دارم که بتونم برات یه گیتار نو بخرم!!یونسون:
شاید برای کادوی تولد؟ البته من روز تولد تو رو نمیدونم ;-;کیمسوکجین:
تولد من چیز خاصی نیستکیمسوکجین:
شاید وقتی رفتم بیرون خودم سیم های گیتار رو بخرمیونسون:
تو این مدت بیرون از خونه نرفتی؟کیمسوکجین:
هممم نه در واقعکیمسوکجین:
حالا که بهش فکر میکنم حدود پنج روزی هست که از خونه بیرون نرفتمکیمسوکجین:
من یا فقط خوابیدم یا جایی لم دادمیونسون:
خوبی؟یونسون:
مریض شدی؟کیمسوکجین:
من خوب نیستمیونسون:
چه اتفاقی افتاده؟کیمسوکجین:
هیچیکیمسوکجین:
من فقط تصمیم گرفتم که دیگه دروغ نگمیونسون:
باهام صحبت بکن
YOU ARE READING
Alterity | Kim Seokjin
Fanfiction" صبحت کردن با تو باعث میشد برای لحظاتی احساس زنده بودن بکنم " یونسون دختری که قلبش با غم و حسرت ها ته نشین شده، دوباره به همون خاطرات کوچیک و غریبانه ای که باهم داشتن فکر میکرد. درست همون زمان که احساس گناه با لطافت روحش را پاره پاره میکرد، اون...