---
1:41 am
کیمسوکجین:
خب من دیر کردم..یونسون:
من همش بهت پیام میدادمیونسون:
کجا بودی؟؟ من فکر کردم امروز دیگه آنلاین نمیشییونسون:
و خیلی ترسیده بودمپیام ارسال نشد
کیمسوکجین:
من بعد شام خوابم برد هاهاکیمسوکجین:
متاسفمیونسون:
حالت خوبه؟کیمسوکجین:
اصلا چرا باید این سوالو بپرسی، پارهکیمسوکجین:
معلومه که خوبم رفیقیونسون:
مطمئنی؟کیمسوکجین:
آره هاهایونسون:
باشه، روزت چطور بود؟کیمسوکجین:
خوب، تو چییونسون:
...یونسون:
تو حالت خوب نیست جینیونسون:
ما هیچوقت از هم نمیپرسیدیم که روز همدیگه چطور بوده، فقط دربارش حرف میزدیمکیمسوکجین:
خب پس تصمیم گرفتیم که این سوالو از این دفعه بپرسیم؟کیمسوکجین:
فکر کنم اینجوریه؟کیمسوکجین:
من واقعا خوبم یونسونیونسون:
پس اگر نمیخوای راجبش صحبت بکنی اشکالی ندارهیونسون:
من فقط یهو یک احساسی پیدا کردم.. به هرحالیونسون:
من یک چندتا جوک بابابزرگی برات آماده کردمکیمسوکجین:
بگویونسون:
عدد 0 به 8 چی میگه؟کیمسوکجین:
کمربندت خوشگلهیونسون:
تو اینو میدونستی..یونسون:
خب پسیونسون:
چرا یک کیبورد نمیخوابه؟کیمسوکجین:
چون دوتا شیفت داره
(توی کیبورد کامپیوتر دوتا شیفت داریم و اینجا بازی با کلمات کرده، انگار دو تا شیفت کار میکنه و نمیتونه بخوابه)یونسون:
لعنت بهشیونسون:
ولی من مطمئنم تو این یکیو نمیدونییونسون:
موهاهاهاها * خنده ی شیطانی *یونسون:
تو یک خرس رو ( bear ) رو اگر گوش نداشته باشه ( ear ) چجوری صدا میکنی؟کیمسوکجین:
بی ( b )
( بازی با کلمات کرده، ear یعنی گوش و اگر از bear حذف بشه b میمونه ولی اون جوری بیان کرد که انگار خرس گوش نداشته باشه )یونسون:
قلبم به معنای واقعی شکست ;-;یونسون:
میدونی یک زن به مردی که توی بار ملاقات کرد چی گفت؟کیمسوکجین:
اینو نمیدونمیونسون:
I'll alcohol you later
( دوباره بازی با کلمات کرده )کیمسوکجین:
درستش اینه: just alcohol you later ، پارهیونسون:
تو اینم میدونستی، مگه نه؟یونسون:
باشه من باختمکیمسوکجین:
وقتی به پای جوک های بابابزرگی میرسه تو نمیتونی ازم ببرییونسون:
یک روز میبرم، قسم میخورمدر 2:05 am دیده شد
2:07 am
کیمسوکجین:
مشتاقانه منتظر اون روز هستمیونسون:
فقط منتظر بمون کیم سوکجینکیمسوکجین:
یونسونیونسون:
بله؟کیمسوکجین:
سگم امروز مرد..---
تازه داره شروع میشه.
اما سوکجین معلوم بود حالش خوب نبود، از کوتاه حرف زدناش، از مصنوعی حرف زدنش.. از دست دادن اعضای خانواده، دوستان و حیوون خونگی خیلی سخته مخصوصا اگر بهش خیلی وابسته باشی؛ فکر نکنم بشه دیگه اون تیکه ی پازل گم شده ی قلبت رو دوباره پیدا کنی.اگر داستان رو دوست دارید، حتما ووت بدید چون ووت و ویو حالش خیلی خیلی اومده پایین..(:💓
YOU ARE READING
Alterity | Kim Seokjin
Fanfiction" صبحت کردن با تو باعث میشد برای لحظاتی احساس زنده بودن بکنم " یونسون دختری که قلبش با غم و حسرت ها ته نشین شده، دوباره به همون خاطرات کوچیک و غریبانه ای که باهم داشتن فکر میکرد. درست همون زمان که احساس گناه با لطافت روحش را پاره پاره میکرد، اون...