32)Green💚

183 46 176
                                    


بدنش مثل یک تیکه سنگ یخ شده بود و به سختی تکون میخورد،چشماش که حس میکرد اندازه توپ ورم کرده رو بزور باز کرد همه جا تاریک و سیاه بود زیرش سفت و خشک بود کمر لختش رو از روی زمین بلند کرد و از صدای ناجوری که داد فاکی زیر لب گفت و فرهاشو که بیش از حد بلند شده بود رو از جلوی چشماش کنار زد روی زمین خوابش برده بود و این افتضاح بود لبه تخت نشست و اجازه داد ذهنش کمی جمع و جور بشه و اتفاقای دیروز رو به یاد بیاره که چقدر با لویی اوقات تلخی داشتن

به پشت روی تخت دراز کشید و صورتشو با دستاش پوشوند لپ تاپ نیمه بازش فضای کمی از اتاق رو روشن کرد که باعث جلب توجه چشمای سبز و تیره هری شد
به سمتش خیز برداشت و بعد از چک‌ کردن ساعت که عدد پنج رو نشون میداد،ایمیلش رو چک کرد
اون ایمیل از طرف چمپل بود

سریع بدون خوندن پیام لپ تاپو زیر بغلش گذاشت و از اتاق خارج شد تا پیش لویی بره و اون لحظه ای رو که جفتشون منتظر بودن رو کنار هم ببینن
هری بالا سر لویی وایستاد وقتی اونو دقیقا مشابه حال خودش دید که هیچ لباسی به تن نداره و فقط با یک شورت روی کاناپه روی شکم خوابش برده بود از پشت حسابی باسن خوش فرمش توی دید بود مخصوصا گودیه کمرش

هری چشماشو از بدن اون پسر گرفت یکهو به خودش اومد و دید که چند دقیقه ای میشه بی حرکت بالای سر پسر وایستاده و کونشو دید میزنه و اینم تازه فهمید که خودش هم جز باکسر چیز دیگه ای به تن نداره

لپ تاپ رو روی میز گذاشت و روی مبل تک نفره نشست تا لویی بیدار بشه اون زیادی منتظر موند ولی لویی حتی تکون کوچیکی هم نخورده بود،هری سردش شده بود پس تیشرت لویی رو که پایین مبل افتاده بود،برداشت و تنش کرد با صدای ایمیل بعدی لویی کمی تکون خورد و به طرف هری چرخید

هری همونطور که پای لپ تاپ با پاهای نیمه برهنه نشسته بود تمام مرکز توجه لویی قرار گرفت
اون پاهای کشیده و شیری رنگ زیر نور زرد چراغ خواب نفس لویی رو بدجوری بند اورده بود
چشماش رو اصلا نمیتونست از روی اون پسر برداره اون بینهایت زیبا شده بود توی اون...هری توی اون تیشرت لعنتیه خودش بود؟!

لویی فاکی زیر لب گفت وقتی فهمید چند دقیقه طولانی داشته اون پسر رو زیر نگاهاش ذوب میکرده ازونجایی که گونه هاش رنگ قرمز به خودشون گرفته بودن سرش رو بلند کرد و دوتا دستاشو روی چشماش گذاشت تا یکم به خودش بیاد چیزی نگذشت که فهمید توی اوضاع خیلی داغونیه اون هیچ لباسی تنش نبود و فقط با یک شورت خوابیده بود به خودش لعنت فرستاد چون حسابی با ویو اول صبحش سفت شده بود

+صبح بخیر لو
هری با صدای بم و گرفتش گفت که این کارو برای لویی خیلی بدتر کرد
-هعی..خیلی زود بیدار نشدی؟
+چمپل ایمیل فرستاده خواستم باهم بازش کنیم

لویی وقتی اینو شنید خیلی سریع از جاش بلند شد و به طرف هری خم شد تا ایمیل رو از توی لپ تاپ ببینه هری زیر چشمی به پاهای لویی نگاه میکرد که اصلا این کار دست خودش نبود پاهای لویی فقط خیلی بیش از حد تپل و صاف بودن

looking for love[L.S]CompletedWhere stories live. Discover now