41)Blue💙

185 37 102
                                    


*ادیت نشده

؛

سه هفته بعد

بعد از مرگ چمپل اجازه ندادن کارکنان زیادی از شرکت خبر داره مرگش بشن چون نمیخواستن به پیشرفت و روند سرسعودی که شرکت به پیش گرفته بود لطمه ای وارد کنن مخصوصا الان که درگیری راه اندازی شرکت لندن رو هم داشتن

هری بلافاصله از اینکه به خودش استراحتی داد به شرکت اومد و شروع به بررسی پرونده های نو و جدید که مربوط به شرکت لندن بودن کرد مدارکی که لازم داشت از جمله ادرس،شماره و ایمیل جدید از لویی رو پیدا کرد همشون تمام مدت بیخ گوشش بودن و بیخبر بود هرچیزی که مربوط به اون شرکت میشد رو توی جعبه گذاشت و کنار در اتاق جدیدش(اتاق قبلیه چمپل که مال رئیس بود)اماده کرد

+فقط میمونه یک چیز...
با خود گفت و توی ذهنش پِلن هاشو میگذروند به نانسی گفت به هکتور زنگ بزنه تا اینجا بیاد و بلافاصله یاد برگه ای که ادرس مارک توش بود افتاد جیباشو گشت و وقتی پیداش کرد نفس عمیقی کشید تلفنی که به منشی(نانسی)وصل میشد رو برداشت
+یه ماشین به این ادرسی که میگم بفرست...

_______________________

داشت میز رو تمیز میکرد که در باز شد'حالا هم که رئیسم بازم خبری از در زدن نیست؟!'با خودش گفت و اخم کرد ولی وقتی موهای طلایی اش رو از لای در دید سریع اخمشو با لبخند از بین برد
+هعی

اش شبیه بچه گربه سرشو اورد داخل و بعد با یک لبخند گنده وارد اتاق شد
-بگوووو کههه درسسست شنییییدم!
جیغ کشید و پرید بغلش هری بلندتر خندید و محکم بازوهاشو دور اون دختر انداخت
+اینکه اون شیطان مرده یا اینکه رئیستو بغل کردی؟!

-شات آپ استایلز...تو هنوزم وزغ کیوت منی
عقب کشید و با بیخیالی رفت پشت میز و روی صندلی نشست و پاهاشو روی میزی که از کل زندگیه هری بیشتر می ارزید انداخت
-باید اعتراف کنم ریاست بهت نمیاد
+میدونم
-هی شوخی کردم این عالیه

+نه من کاملا جدی بودم‌..من اینجا نمیمونم تا همراه نوچه های قدیمیه چمپل کثافت کاریا و دزدی هاشو ادامه بدم من نمیتونم
اش کمی به جلو خم شد و چشماشو ریز کرد بعد از بررسی کوتاهش انگار که خیالش راحت تر شد دوباره به صندلی تکیه داد

-هری ادوارد استایلز جلوم وایستاده پس چرا باید تعجب کنم!
هری سرشو تکون داد و بهش گفت که بگه نایل بیاد اینجا چون قراره جلسه مهمی اینجا برگذار بشه پس به دستور رئیسش رفت و پشت سرش نانسی اومد
×میبخشید اما شخصی که خواستید از اون ادرس بیاریم راضی نشدن که بیان

هری انگار میدونست اینجوری میشه سرشو تکون داد و از جاش بلند شد
+مشکلی نیست خودم میرم
گفت با اسانسور به پایین ترین طبقه رفت و سوار ماشینش شد اگر هرکس دیگه ای هری رو با اون ماشین میدید و بهش میگفتن اون رئیس یک شرکت چندین ساله و تیلیاردیه قطعا از خنده جر میخورد

looking for love[L.S]CompletedTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang