43)Blue💙

109 26 82
                                    

کامنت زیاد بذارین
کم لطفی نکنین خلاصه
مرسی

؛


ذهنش درگیر بود درگیر شکایی که نسبت به لوییه خیالیش داشت هری خیلی بدبین شده بود لو حق داشت ازش دلخور باشه اخه اون خیال کوچولو و شیرین چه آسیبی میتونست بهش بزنه؟هری خودش باید حواسش میبود با حرفاش و رفتاراش این رویا رو تلخ نکنه و همیشه شیرین نگهش داره

ساعت هنوز نه صبح بود پس وقت کافی برای اماده شدن داشت بدنش رو با حوله از قطره های مزاحم آب خلاص کرد و لباس زیرش رو پاش کرد و حوله موهاش رو سفت تر کرد و سمت ساک لباس کوچیکش رفت

یک پیرهن قرمز ساده برداشت و روی تخت انداخت و بعد شلوار مشکی ساده...موهای نم دارشو با حوله سعی میکرد خشک کنه که در باز شد و صورت هیجان زده خواهرش جم از لای در معلوم میشه ولی این خیلی زود تغییر میکنه
×اونا چیه؟!
+چی؟

جلوتر اومد و به لباسایی که هری انتخاب کرده اشاره میکنه
×تو قرار نیست این شتو بپوشی
توی ساک رو بیشتر گشت ولی متاسفانه چیزی دستگیرش نشد
×پس اون همه کت کجا رفتن؟

+قرار نبود بیام عروسی که ده دست کت و شلوار با خودم بیارم
جم اخم کرد و ساکو از دست خودش نجات داد دست هری رو گرفت و تا توی اتاق خودش کشید
×من هنوز یک سری لباسای جاناتانو دارم یه..یه کت و شلوار مطمئنم این جاها بود

همونطور که توی کمد رو بهم میریخت میگفت و متوجه اینکه دل برادرش مچاله شده از اینکه جم هنوز لباسای نامزدش که ترکش کرده رو نگه داشته،نشد
+نگهش داشتی؟چرا؟
جما از کمد سرشو بیرون اورد و به موهای توی هوا پخش شدش پوفی کشید

×چیو؟
+لباساشو
×خب..نمیدونم..نمیدونم دیگه ببین مثل الان بدرد خورد
بیخیال گفت و سریع تر برگشت تا احساساتی تر از این نشه و مثل دخترای دبستانی تو بغل داداشش گریه نکنه

بالاخره با کت و شلوار مشکی که روش کاور پلاستیکی کشیده بود بیرون اومد
×باید اندازت باشه بپوش
+مشکلی نداره؟
×چرند نگو بپوشش

لباسو از کاور دراورد و پیرهن سفید رنگو از زیر کت دراورد و به هری داد تا بپوشه سر آستیناش رو بست و جما توی بستن دکمه های اصلی کمکش کرد
×پسر انگار برای خودت دوخته شده کاملا اندازست
+اره خوشبختانه

لبخندی زد و شلوار مشکی رنگ رو پاش کرد کت رو روش پوشید و کروات ظریف و کوچیکی هم جم براش بست
×اینم اخریش جناب استایلز
چند دکمه اولو باز گذاشت و بنظرش از این بهتر نمیشد(کاور)

×حالا میریم که پرنس رو سوار اسب سفید کنیم
+اصولا برعکسشه
×خب داداشه من چون تویی اینجوری شده
شونه بالا انداخت هری رو بغل کرد
×استایلز ها خونواده بخت برگشته

looking for love[L.S]CompletedHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin