38)Green💚

168 46 176
                                    

د.ا.د هری

نشستم و همه چیز رو از اشناییم با پاتریک براش تعریف کردم هرچند وسطاش سعی کردم از راست گفتن منحرف بشم ولی با هر کلمه دروغی که از دهنم در میومد اشلی سرزنشم میکرد و میگفت چیزی وجود نداره که بابتش شرم زده باشم و بخوام دربارش دروغ بگم

اون روز اش قبل از اومدن به خونه،پیش پاتریک رفته بود و کل حقیقت رو از زبون اون شنیده بود  الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر زشت شد که از اول همه چیزرو میدونست و با این حال با صبوری به دروغ های من هم گوش داده بود

اما وقتی کامل همه چیز رو گفتم بغلم کرد و کلی عذرخواهی کرد ولی تقصیر اون که نبود،بود؟!

بهم گفت پاتریک از بیماریه اعتیاد به الکل همیشه توی دردسر میوفته و وقتی اون شیطان(الکل)کل اراده بدن مرد رو به دست میگیره،همه جا رو به آتیش میکشه و گفت که من با شکایت نکردنم بهش لطف بزرگی کردم چون پاتریک تعهد داده بود که اگه باز هم اشتباهی درحالت مستی انجام بده باهاش جدی برخورد میشه

هفت،هشت روزی میگذشت که مرتب دارو هام رو مصرف میکردم و بهتر شده بودم اما چون قرص ها خواب آور بودن تمام روزها رو کسل بودم دلم میخواست بخوابم و از اتاقم بیرون نیام ولی اش بهم گفت امروز نایل مرخصی گرفته تا کنار ما باشه و انگار میخواد که ازم عذرخواهی کنه اما واقعا نیازی به این کار نبود من درک میکردم

نایل الان خیلی سخت کار میکرد و سعی داشت همزمان به وظایف خونه هم رسیدگی کنه و به شخصه اگر من جای اون بودم بدتر از اینها ممکن بود برخورد کنم،کل روز عصبی میشدم و به همه گیر میدادم اما نایل داشت سعی خودش رو میکرد توی اون موقعیت بهترین خودش رو بجا بذاره

قرصمو سر ساعتش خوردم لباس مرتبی پوشیدم و از اتاق بیرون اومدم نایل و اش روی زمین که بالشتک های بزرگ و نرمی بود کنار شومینه نشسته بودن و کارتن های پیتزا رو یکی یکی باز میکردن
-هعی هرولد بیا پیشمون

اش همونطور که تیکه پیتزا رو میذاشت توی دهنش گفت و روی یکی از اون بالشت خاکستری رنگ با دست ضربه زد تا برم کنارش بشینم با رضایت سرمو تکون دادم و رفتم کنارش البته همراه با کپسول

+هعی نی کارا چطور پیش میره؟
×شرکت؟...کسل کننده
-عاو وقتی به این فکر میکنم که یهو تنهات گذاشتیم با اون همه کار قلبم به درد میاد
اش چهرشو درمونده نشون داد و دستشو روی پای نایل گذاشت و گونشو بوسید با این کار لبخند عمیقی روی صورتم ناخوداگاه شکل گرفت

-متاسفم
×چرند نگو وقتی که برگشتی و کارا رو ریختم روی سرت از خجالتم حتما درمیای
منو نایل بلند خندیدیم اما اش با ضربه ای که به پهلو نایل زد غرغرکنان زمزمه کرد
-پرو...بوسه ام رو پس بده
×اوه حتما

نایل خم شد و نزدیکیه لب اش رو بوسید به وضوح میتونستم سرخ شدن اش رو بفهمم نایل کمی عقب کشید و از فاصله ی کم به چشماش خیره موند
"چرا عین احمقا بهشون زل زدم؟!"
با این فکر سیلی ای به گوش خودم زدم اما طولی نکشید که خود اشلی اون جو رو تغییر داد

looking for love[L.S]CompletedOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz