سکوت همه جا بود دقیقا مثل عطر خوش اسپاگتی ولی این سکوت خوش نبود چرا که زین هنوز حرفی نزده بود و نگاهی به صورت لیام نکرده بود،لیام گیج شده بود چطور باعث شکسته شدن پسر مقابلش
شده بود اونم سر یک مسئله مسخره!به شدت میخواست از دلش دربیاره پس خیلی با محبت و نگرانی انگشت اون پسر که کنارش روی کاناپه سه نفره نشسته بود رو مدارا میکرد چشم از اون تیله های کهربایی برنمیداشت و همچنان اونارو دنبال میکرد تا بتونه برای یه ثانیه توجهشونو بخره
ولی انگار نگاه زین بدجوری قفل سقف گچی شده بود+دستت عمیق بریده، این زخم رو خودت تنهایی بخیه زدی یا با کمک اؤن گوجه ها؟
لیام اروم با صدای گرفته ای کنایش رو زمزمه کرد و خبر از اشوب توی دل زین نداشتزین نفسشو با صدا بیرون فرستاد ولی حرفی نزد
دلش میخواست همین الان چشماشو بچرخونه صورت لیام رو پیدا کنه و بی وقفه به اون شکلاتای خوشمزه اش(چشماش:»)خیره بمونه ولی از یه طرف میخواست تلافی کنه و مثل خود لیام رفتار کنه ولی اخه لعنتی این کار براش خیلی سخت بودادم چقدر میتونست بیرحم باشه که این پاپی نگران رو اینطوری منتظر بذاره؟صدرصد زین ازون دسته ادما نبود زین بی رحم نبود نمیتونست هم دل خودش و لیامش رو اینجوری به درد بیاره
با کلی کلنجار اون قرنیه هارو تکون داد و توی چشمای براق و نگران لیوم ثابت نگه داشت
+متاسفم
دیگه دل زین طاقت نیاورد و خودش رو توی بغل گرم اون پسر انداخت
-منم متاسفم لیلیام بازوهاشو دور بدن ظریف پسر انداخت و اونو سفت تر به اغوش کشید
-دیشب..یادم اومد که چی شده...من متاسفم اگه معذبت کردملیام اونو عقب کشید و لبخند گرمی بهش زد،تو چشمای نم دار زین نگاه کرد و دستشو روی چونه
زین گذاشت با شصتش ته ریشاشو نوازش کرد و سرشو بالاتر داد+من دیشب معذب نشدم...بنظرت چرا باید معذب بشم؟
-ن..نمیدونم شاید اصلا خوشت نیاد ازم یا..
چشماش بی اختیار روی گردن کبود لیام رفت
-یا شاید حتی علاقه ای بودن با همجنس خودت...با قرار گرفتن انگشت اشاره لیام روی لبای لرزون
زین،دیگه حرفی نزد و منتظر به لیام نگاه کرد
+ هی هی،من معذب نشدم ..ازت خوشم میاد خب! لطفا دیگه برای دیشب عذرخواهی نکناروم خم شد و بوسه ای روی انگشت خودش که بین لباشون گیر افتاده بود گذاشت و لرزش فک زین با اصابت نفس لیام روی لباش بیشتر شد حس میکرد این همه نزدیکی به لیام داره اونو ذوب میکنه
لیام به ارومی زین رو روی کاناپه خوابوند و پاهاشو دوطرفش گذاشت و روش خیمه زد زین دستاشو دور گردن لیام گذاشتبا نوازش های لطیف پشت گردنش،اونو به خودش نزدیکتر کرد و خطاب به شاهکاری که روی گردن لیام جا گذاشته بود، توی کمترین فاصله زمزمه کرد
-انگار قبلا یکی روت مارک گذاشته جیمز پین
YOU ARE READING
looking for love[L.S]Completed
Fanfiction-تو میری و من چشم به راه تو میمانم فکر نکن رهایت کردم من روانه به دنبال تو شب ها هم در خواب هم راه میروم -کاپل:لری(لویی تاپ) اندکی زیام(لیام تاپ) -اسمات داره🔞 -ژانر:عاشقانه -وضعیت:تموم شده -هپی اند 🥇1#larrystylinson :)