33)Blue💙

211 48 180
                                    

هعی گایز:)
من اومدم با ی پارت خفن
کامنت و ووت یادتون نره دوستون دارم

🔞اسمات داریم🔞

؛

هری بی صدا روی مبل نشسته بود و به چمدون و باکس پر از وسیله لویی که مربوط به شرکت بودن چشم دوخته بود اون ها تموم وسایل های لویی بودن که از خونه هری و محل کار مشترکشون جمع شده بود
توی ذهن هری فقط یک چیز تکرار میشد"دیگه داره میره"انگار که جز این هیچ چیز دیگه ای رو مغزش پردازش نمیکرد و حواسی براش نذاشته بود ولی طولی نکشید که با نشستن لویی کنارش همراه با دو شیشه گیلاس که از مشروب قرمزی پر شده بود،به زمان"حال"برگشت

+گفتم شاید بخوایم جشن بگیریم
لویی با لبخند زورکی ای گفت و بعد از تایید هری گیلاس رو توی دستش گذاشت و همونطور که تماس چشمیش رو از چشمای سبز پسر جدا نمیکرد نیمی از شرابش رو سر کشید ولی هری فقط با اون مایع قرمز که ته لیوانشو پر کرده بود بازی میکرد و بهش چشم دوخته بود

لویی پسر رو توی تیشرت خودش که نمیدونست توی تن هری چه غلطی میکرد وارسی میکرد از نیمرخش میرفت روی موهای فر خوردش که روی شونه هاش ریخته شده بودن و بعد ناگهان قفل لبای نیمه باز و صورتی رنگش میشد و بعد دستای پر از تتوش که دور گیلاس حلقه شدن و بعد پاهای برهنش که فقط باکسر لعنتی سفید رنگی داشت...همونطور که هری رو برای چندمین بار زیر و رو کرد پرسید
+دوسش نداری؟

-اوه اون بوی دیوونه کننده ای داره..مطمئنم فقط دو لیوانش منو به جنون برسونه
هری ملایم گفت و چشمای پر از خواسته اش رو به لویی داد لو مات و مبهوت به هری فقط باشه ای زیر لب گفت بدون اینکه بفهمه به چی داره جواب میده و بعد شرابش رو تا آخر سر کشید انگاری بد جور اون چشم ها درونش رو بهم ریخته بودن

-تمومش کردی!
+بهش خیلی نیاز داشتم
هری بلافاصله کل شراب توی لیوان رو سر کشید و گیلاس رو به لویی برگردوند
-بازم پرشون کن..جفتمون نیازش داریم
لویی با سر تایید کرد و بعد از گذاشتن لیوان ها روی میز به طرف آشپزخونه رفت هری که باز هم غرق فکر بود به راه رفته لویی خیره موند و با صدای گوشی لویی مسیر نگاهش رو تغییر داد

Nialler:فقط انجامش بده پسر بگو که دوستش داری...شماها دیگه وقتی ندارین

هری نفس سنگینشو بیرون فرستاد و گوشی لویی رو خاموش و روی صندلی تکی گذاشت،دور از چشم لویی

لویی برگشت اینبار همراه با شیشه شراب و هنوز ننشسته گیلاس هارو پر کرد و با استرس لیوان رو بلند کرد
+سلامتی تموم موفقیت های دوتاییمون هز
گفت و اون رو سر کشید هری خیلی خوب میتونست استرس پسر رو ببینه لرزش دست هاش و نفس های سنگینش..‌.

looking for love[L.S]CompletedWhere stories live. Discover now