23)Blue💙

293 84 157
                                    

کامنت
یادتون نره
؛

صدای گریه ای که انگار روی تکرار بود و قصد قطع شدن نداشت،کل خونه رو پر کرده بود
+هرهه...بچه‌ گریه میکنه
با حالت خمار گفت بدون اینکه ذره ای به پلکای سنگینش زحمت باز شدن بده

-لوووعه این دفعه نوبت توعه که پوشکشو...عوض کنی بلند شو
هری که دست کمی از لویی نداشت با صدای بم صبحگاهی جوابشو داد و هردو بیخیال اینکه
حرکتی بزنن دوباره بخواب رفتن

صدا بلندتر میشد و اخر با جیغ بنفشی موفق شد سنگینی پلکای لویی رو از بین ببره
-لوووو بچه تورو صدا میزنه
هری ناله کرد همونطور که تو خودش جمع میشد گفت

لویی بهت زده به سقف خیره شده بود خواست بلند بشه که جسم سنگینی رو روی خودش احساس کرد وقتی بدن هری رو روی خودش دید حتی چشماش از قبل هم گشاد تر شد
+ه..هری

اروم زمزمه کرد طوری که فقط خودش میشنید دومین جیغ بلندی که به گوشش خورد نگاهش رو از هری جدا کرد
-لویی بچه‌...
+هررریییی بلند شو بچه مچه نگاییدم چی داری میگی؟!

هری از داد یهویی لویی بلند شد طوری که دستاش دو طرف بازو های لویی بود سریع خودشو عقب کشید و تازه متوجه شد این صدا توی خواب و رویاهاش نبوده

دویید و رفت سمت صدا و ربکا رو توی تخت مسافرتیش پیدا کرد
-اوه ربی تو اینجا چیکار میکنی؟!
ربکا رو بغل کرد و متوجه یادداشتی کنارش شد

امروز ربکا پیشت بمونه،با زین اومدیم گالری تونستین با لویی بیاین

-لیام-


-اوفففف لیام از دست تو
+هری!

لویی با صدایی بلند گفت و هری بهت زده به سمت اتاق دویید و توی چهار چوب در ایستاد
-چته لو؟!
+باید بریم شرکت چمپل زنگ‌ زد
-با ربکا چجوری بریم؟!

لویی با قیافه ودف به هری خیره شد وقتی با بچه تو بغل شبیه مامانای نگران شده بود
+ربکا کدوم خریه دیگه؟
-لووووویی لطفا جلوی بچه درست حرف بزن!

هری دستشو روی گوشای ربکا گذاشت و طلبکارانه
به لویی اخم کرد
+حالا هرچی زود حاضر شو...اون بچه رو هم یکاریش میکنیم نگران نباش مامانه خوشگلش
هری پشت چشمی نازک کرد و ربکا رو تو بغلش جابه جا کرد

+راستی شمایی که حرف از قد بلندت میزنی یه فکری هم برای وزنت بکن...کل شب تا صبح حس میکردم قطع نخاع شدم
هری با اخم لباشو اویزون کرد و با چشم غره ای
از اتاق خارج شد

___________

+بنظرت...چمپل چیکارمون داره؟!
-جز کار شرکت و پروژه جدید چه کار دیگه ای میتونه داشته باشه لو؟!

لویی که از الان نگران شده بود و هرلحظه تو دلش لعنت میفرستاد که چرا اون فلش کوفتی رو از نانسی گرفته،حین رانندگی زیر لب غرغر میکرد

looking for love[L.S]CompletedWhere stories live. Discover now