1)Green💚

1K 189 186
                                    

دستش توی هوا معلق تاب میخوره تا بتونه دکمه صدا خفه کن اون بمب اتمی رو که داره مغزشو نابودمیکنه پیدا کنه و موفق هم میشه

لا به لای ملحفه های سفید مچاله میشه و کش و قوسی به بدنش میده پتوی سفیدش رو کنار میزنه و بدن نیمه برهنه اش رو به نمایش میذاره
بی حال و بی جون خودش رو به حالت نشسته،لبه تخت ثابت نگه میداره
با چشمای بسته خودش رو سرپا نگه میداره و کلافه با دوتا مشت دستش چشماشو ماساژ میده و بالاخره اون دوتا تیله سبز رنگ و خسته از زیر پلک های سنگینش دیده میشه

قدم های کوتاهش رو به سمت حمام حرکت میده
بعد از گرفتن یک دوش 20 دقیقه ای با حوله ای سفید به دور کمرش از حمام خارج میشه و روبه آینه می ایسته
یکی از لذت بخش ترین کارهای روزانه اون لاس زدن با خودش جلوی آینه بود،آره اون زیادی خودشیفته بود

باکسر خاکستری رنگش رو پوشید و حوله رو از دور کمرش جدا کرد
موهاش هنوز خیس بود و قطره های آب از سر موهای بلند و فر خوردش روی بدنش میرفت و سور میخورد
موهاش دور تادور صورتش ریخته بود و مانع دید اون به اطرافش شده بود،با دست کمی موهاشو کنار داد تا نگاهی به ساعت بندازه
خیالش راحت شد چون اون هنوز وقت کافی برای اماده شدن و رفتن به شرکت داشت

شلوار جین و جذب مشکیشو پوشید همراه با یک تیشرت سفید و کمی جذب،به طرف کمد لباسش رفت و به کمد پر از کت و پالتو های جورواجورش خیره شد
هری عاشق کت با پارچه های شاد و خاص بود،ولی سعی کرد برای شرکت یک چیز رسمی و ساده انتخاب کنه
پالتوی مشکی و بلندش رو برداشت و روی تخت انداخت گوشی و کیف پول و سوویچ ماشینش رو هم برداشت.

موهاش که هنوز کمی نم داشت رو محکم با دوتا دستاش جمع کرد و به بالای سرش برد و با کش ابی رنگی اونارو گوجه ای بست.
وسط اتاق وایستاد چشمای سبزشو دورتادور اتاق چرخوند تا چیزی رو فراموش نکرده باشه.

با صدای بسته شدن در ورودی از جاش پرید،با پیچیدن صدا توی خونه تقریبا خالی هری،اون به خودش اومد
-هی مرد
+لیام من خیلی وقته بیدارم لازم نیس داد بزنی
-اره تو‌ همیشه آن تایم و سحرخیزی و من هم انرژی مثبت سر صبح تو

هری تقریبا 8 ماهی میشد که به دلیل موقعیت شغلیش به اون خونه اومده بود،اما فرصت اینکه بخواد وسایل خونشو مرتب کنه نداشت
لیام هم از همون روز اول اومدن هری به اینجا خودشو به عنوان بهترین رفیق هری جا زد و بدترین همسایه البته به قول خودش
لیام کلید خونه هری و داشت و وقت و بی وقت به اون سر میزد،هری این وضع رو دوست داشت اما لیام با این کار خودشو مزاحم خطاب میکرد

لیام پسر ارومی بود و تنها زندگی میکرد اون فقط یک مادر(نیل)داشت که گاهی اوقات ناخوش احوال میشد
نیل یک خونه ی بزرگ و سرسبز تو ردستای بدور از شهر زندگی میکرد اون زن از زندگیه شهر بیزار بود
لیام اخر هفته ها به دیدنش میرفت و برای هری عکس هاشون رو میفرستاد و اونو توی توشی هاشون شریک میکرد
لیام پسر پرعشق و محبتی بود و تنهایی الانش حاصل از یک شکست عشقی بود تمام دوران افسردگیش رو که نیاز به یک رفیق و همدم داشت کنار هری گذروند

پالتوی مشکیشو تنش کرد و با لیام به سمت ماشین هری حرکت کردن،هوا خیلی سرد بود و شیشه های ماشین از سرما بخار گرفته بود
هری لیام رو به ایستگاه اتوبوس رسوند تا جایی که مسیرش با لیام یکی بود و خودش به طرف شرکت حرکت کرد
این مسیر تقریبا هرروز همینطور تکرار میشه

؛

پارت اول آپ شد
هنوز مشکل دارم با آپ کردنش
من زیاد با واتپد کار نکردم
و کلی اعصابم خورده

ووت و کامنت یادتون نره بوص:»

looking for love[L.S]CompletedDonde viven las historias. Descúbrelo ahora