د.ا.د.لوییامشب نزدیک ساعتای هشت بار Green sky قرار گذاشته بودیم تا تولد 25سالگیم رو جشن بگیریم احساس پیری میکنم هرسال این حس فاکی باهام هست
تموم کارامو کرده بودم و فقط مونده بود لباسمو انتخاب کنم و بپوشم روی کاناپه از استرس وا رفتم که با صدای زنگ گوشیم از جام پریدم
-هی پسر اماده ای؟ امشب دیگه باید تمومش کنیمیدونستم که برنامه داره لیتل شت توی دلم با حرفاش آشوبی به پا شد
فقط میخوام خودمو با روزی رو که به نایل اعتراف کرده بودم به هری علاقه دارم و نیست و نابود کنم-هی اونجایی؟ دارم خیر سرم زر میزنم
+اره اره میشنوم زر بزن
-باید همه چیزو به هری بگی،بهش بگو که سه سالی که باهاش کار میکنی کونش رو هم دید میزنی
+فاک یو نایل-من میرم حاضرشم اصلا خوشم نمیاد دیر کنی اسهول
گفتو گوشی رو قطع کرد زیر لب نایل و فوحش بارون میکنم و از جام بلند میشماون لعنتی نمیدونست چیزی که ازم میخواست انجام بدم چقد برام سخته درسته،میشه گفت هری یه جورایی کراش چندسالم بود سه سال رو کسی که هرروز ببینیش چیز کمی نیست این فقط نشوندهنده بی عرضه بودن خودته تاملینسون
نایل تقریبا از حسم باخبره..تقریبا؟ نه نه اون خیلی زیادی هم از حسم به هری خبر داشت
با این وجود هردومون تصمیم گرفتیم سکوت کنیم از ترس اینکه هری چه ری اکشنی میتونه به حس من نشون بده
ما حتی از گرایش هری چیزی نمیدونستیم هری پسر تو داریه خیلی کم راجب زندگی شخصیش حرف میزنه به گفته نایل شایدم این تقصیر منه که چیزی ازش نپرسیدم تا اون بخواد جوابی بده یا راجع بهش باهام حرف بزنهولی حس میکنم دیگه بسه امشب وقتشه که یه قدمایی بردارم میخوام که بعد سه ساله فاکی سفره دلمو برای هری باز کنم و نتیجش...؟ نمیدونم و نمیخوام بهش فکر کنم
تیشرت سفید و مشکیمو تنم کردم و شلوار جین مشکی جذبم رو روی باکسرم کشیدم و مثل همیشه ونس هام رو پام کردم و در اخر پالتو بافت لش خاکستریمو پوشیدم هوا بشدت فاکی سرد بود
سوار تاکسی شدم و تو راه تصمیم گرفت تا یک تکست به هری بزنم نمیدونم چرا ولی اینکارو کردم
+استایلز امیدوارم امشب رژیم داشته باشیبعداز دو دقیقه گوشیم ویبره رفت و بدنم لرزید
-فک میکردم قرار نیس مهمون شم
+بدل نگیر منتظرتم زود بیا
نفسی کشیدمو گوشیمو توی جیبم گذاشتمبه طرف بار Green sky حرکت میکردیم تو طول راه با استرس به حرف هایی که میخواستم به هری بزنم فکر میکردم اگه این حرفایی که الان توی سرمه رو یادم بره چی؟ صدرصد قراره یادم بره با اون چشمای جنگلیش حتی نفس کشیدنو ازم میگیره
دم در بار پیاده شدم که یهو چشام با دیدن ماشین هری برق زد و به طرفش ناخوداگاه کشیده شدم
هری با دیونم از ماشین پیاده شد و چشم تو چشم شدین قلبم تند و تند میزد و دلیلشو نمیدونستم
YOU ARE READING
looking for love[L.S]Completed
Fanfiction-تو میری و من چشم به راه تو میمانم فکر نکن رهایت کردم من روانه به دنبال تو شب ها هم در خواب هم راه میروم -کاپل:لری(لویی تاپ) اندکی زیام(لیام تاپ) -اسمات داره🔞 -ژانر:عاشقانه -وضعیت:تموم شده -هپی اند 🥇1#larrystylinson :)