20)Green💚

337 96 263
                                    

هعی لاولیز
طلسم و شکوندم:)

برای خوندن این پارت اگه چیزی یادتون نیس
پیشنهاد میکنم یه سر به پارت دوازدهم
بزنین

بخونین و نظراتونو برام کامنت کنین
؛

قرار بود یک شب کوفتی دیگه هم تو این بیمارستان خراب شده بمونن،این اوضاع برای هری و لویی دیگه واقعا داشت مسخره و غیر قابل تحمل میشد
ولی بیشتر برای هری!

وقتی لوییه پر انرژیش رو بی تحرک روی تخت میدید پریشون تر از هروقت دیگه ای میشد درحدی که همین الان میتونست باعث و بانی این حال بد لو رو از زمین و زمان محو کنه ولی دقیقا کی باعثش بود؟خودش؟!

با مقصر دونستن خودش فقط به بیشتر عصبی شدنش کمک میکرد ولی مجبور بود تحمل کنه چراکه دلش نمخواست دوباره بار سنگین بی مسئولیتیش رو روی دوش دیگران بندازه و حال لویی رو بدتر کنه

پلکای  لویی خیلی وقت بود غرق خواب بودن ولی هری به شدت ذهنش درگیر بود و جنگلای سبز رنگ و آشفتش به خواب تن نمیدادن ساعت از نیمه شب گذشته بود ملافه سفید رنگ رو بیشتر روی لویی کشید و به نیت هواخوری پالتوی کرم رنگش رو پوشید و بیرون رفت

روی نیمکت کنار در خروجی ساختمون نشست و با چند نفس عمیق هوای خنک رو وارد ریه هاش کرد و با یک تماس به لیام خودشو اروم تر کرد داشتن یک دوست برای این جور موقعیت ها نعمت بزرگی برای هری شده بود

از سکوت بیش از حد اونجا خیلی خوب میشد تشخیص داد که هیچکس توی اون قسمت از بیمارستان جز خودشون نیست نشست و به این فکر کرد که فردا تو اولین فرصت دست لویی رو میگیره و از این خراب شده  بیرون میره 

دوباره همه چیز به حالت قبل برمیگرده دوباره روزی میاد که هردو بدون هیچ مشکل یا دردسری مشینن پای اون لبتابا و برگه های سفید کوفتی و کاراشون رو از سر میگیرن با تمام این افکار به خودش امید میداد و خودشو راضی نگه میداشت

بابرگشتنش به سالن کاملا خالی بیمارستان،چشمش به در باز اتاق پاتریک افتاد که دقیقا روبه روی اتاق لویی چشم نوازی میکرد متوجه چراغ روشن اتاق شد و از روی کنجکاوی به سمتش قدم برداشت

+نکنه تا بوق سگم از روی دلسوزی کار میکنی ویلسون؟!
اروم زمزمه کرد وقتی پشت در رسید از لای در داخل رو دید میزد

اتاق با خالی بودنش این امکان رو به هری داد تا وارد بشه،تیله های سبز رنگشو دور تا دور اون چهار دیواری گردوند و چند قدم به داخل اتاق برداشت
+اتاقت هم دقیقا عین خودته،از ظاهر ساده ولی گمراه کننده...!

اروم زمزمه کرد ولی جوابشو بلندتر شنید که باعث شد از جاش بپره و با یک حرکت آنی به عقب بچرخه
×آدم شناس خوبی هستی هری
+آم..قصد فضولی نداشتم شرمنده..م.میرم دیگه
سرشو پایین انداخت و خیلی سریع قدم های بلندشو به سمت در کشوند ولی پاتریک با گرفتن بازوی هری مانعش شد

looking for love[L.S]CompletedOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz