*عکس کاور ماله پارساله
~دوستون دارم~؛
د.ا.د لوییاش از شدت نئشگی روی کاناپه خوابش برده بود و از روی ناچار نایل هم مجبور شد بمونه ولی چون پایین جا نبود رفت خونه لیام موند
زین هم که دیگه انگار جایی جز بغل لیام برای موندن نداشت و همش پیشش بود هنوز هم دلیل این همه عشق و علاقه یهویی زین نسبت به لیام رو درک نکرده بودم ولی هرچی که بود...چرا دروغ بگم براش خوشحال بودم
قبل از رفتن توی اتاق،روی اشلی رو با ملافه ای پوشوندم اون دختره دیوونه حتما بدون لباس تا صبح سرما میخورد،تلو تلو خوران توی اتاق رفتم و محض احتیاط و حفظ ابرو از سر و صدا های هری در رو پش سرم بستم هرچند که اش انگاری مرده بود تا اینکه خواب باشه و بیدار بشه
هممون به لطف زین و بازیه مسخرش حسابی امشب مست و خمار شده بودیم ولی از همه داغون تر هری بود که هنوزم داشت روی مغزم یورتمه میرفت
روی تخت ولو شدم و با گوشیم ور میرفتم و هر از گاهی هم هری رو چک میکردم که روی زمین نشسته بود و به پایه تخت تکیه داده بود،به تد که دراز کشیده بود نگاه میکرد و مثل احمقا قهقهه میزد
آره میدونم صحنه کیوت و خنده داریه ولی نه تا وقتی که این روند نزدیک ده بار متوالی اتفاق بیوفته هری بهم نگاه کرد و دستشو لبه تخت دایره وار کشید چشماش خمار بود و لباش بی صدا باز و بسته میشد
از قیافه احمقانش خندم گرفت و منم مثل اون خندیدم
+بهتر نیست به خودت بیای هز؟
دوباره خندید و سرشو با شدت به طرفین تکون داد و با صدای بمی که از ته گلوش بیرون میومد گفت
-من خوده خودمم بوبرچشمام گشاد شد اون دیگه چه کوفتی بود!
+تو چه فاکی گفتی؟!
با خنده پرسیدم و بهش خیره شدم یک آن بلند شد و روبه روم روی تخت وایستاد دستاشو به کمرش زد و مثل بچه ها لج کرد روی تخت بالا و پایین میپرید و مثل احمقا میخندید
+بیا پایین هرح میوفتیبه خودم زحمت ندادم که تکونی بخورم فقط بهش نگاه میکردم که مثل یک دختر بچه شادی میکرد
هر لحظه منتظر بودم از تخت بیوفته و ناله کنه و اونوقت بازم بهش بخندمهری با خواستگی خودشو کنارم انداخت،سرشو توی تخت فرو کرد و داد کشید اون حسابی کصخل شده بود
+هزا باهام حرف بزن این مسخره بازیا چیه؟!
با خنده ازش درخواست کردم ولی هری فقط از زیر فرهایی که توی صورتش پخش شده بود بهم نگاه کردموهاشو با دست راست پشت گوشش دادم و انگشت شصتم رو نوازش وار روی گونه اش که کمی سرخ شده بود،میکشیدم چشمای قرمز و رگه رگه اش رو بست و صورتشو به دستم فشار داد
کامل به سمتش چرخیدم و یه پامو روی کمرش انداختم با زانوم خیلی خوب میتونستم تفاوت گودی کمر و برامدگی باسنش رو حس کنم دستاشو روی کمرم گذاشت و وقتی خودشو بهم نزدیک تر کرد لبخند روی لبام بی اختیار نشست
![](https://img.wattpad.com/cover/228225227-288-k18651.jpg)
YOU ARE READING
looking for love[L.S]Completed
Fanfiction-تو میری و من چشم به راه تو میمانم فکر نکن رهایت کردم من روانه به دنبال تو شب ها هم در خواب هم راه میروم -کاپل:لری(لویی تاپ) اندکی زیام(لیام تاپ) -اسمات داره🔞 -ژانر:عاشقانه -وضعیت:تموم شده -هپی اند 🥇1#larrystylinson :)