26)Green💚

256 60 250
                                    


کاور:)

؛

د.ا.د.لویی

خودمو توی خونه پیدا کردم وقتی دیگه خبری از افکار خستم نبود در رو پشت سرم بی صدا بستم حتی صدای لولای در هم به درد سرم اضافه میکرد
نگاهی به اطراف خونه انداختم همه جا تا حدودی تاریک بود

چشمم ثابت موند روشون و باز هم این برگه ها بودن که تا سرحد مرگ منو به جنون میرسوندن
-فاک بهت نانسی...فاک به تو چمپل و فاک بزرگتر به شرکت بفاک رفتت

همونطور که با حرص زیر لب میگفتم،قدم های سست و خستم رو به طرف اشپزخونه برمیداشتم
دلم نمیخواست مثل یک دیک با هری رفتار کنم ولی انگار دیگه این کار رو کردم و دلش رو شکستم،الان دیگه برای فکر کردن بهش خیلی دیر شده

ابجو از توی یخچال برداشتم و روی میز غذاخوری نشستم،واقعا هیچ ایده ای نداشتم برای جبران کردن
آهی کشیدم که هیچ کمکی به سنگینی قفسه سینم نکرد
به صندلی تکیه دادم و آبجو رو سر کشیدم با قیافه مچاله شده ای باز هم فحش دیگه ای به تلخی نوشیدنی دادم،حتی این دیکهد هم حالمو بهم میزد هیچ چیز قابل تحملی وجود نداشت

لبام رو توی دهنم کشید و یاد بوسه های چند دقیقه پیش افتادم با حس کردن دوباره لب های هری روی لبام چشمامو بستم و لبخند احمقانه ای از خودم نشون دادم...اره لو اون اولین و اخرین بوسه ات از هری بود تو گند زدی دیگه لیاقت داشتن اونو نداری

-هز کاش بفهمی تو الماسی بین زندگی آشغال منی‌..‌.ولی...فاک به لب هات
دوباره خندیدم و جرعه دیگه ای نوشیدم خواستم به طرف اتاق برم نمیدونم با چه رویی ولی الان جلوی در بسته وایستادم
در اتاق بستس،معلومه که میبنده با خودت چی فکر کردی؟!

نمیخواست منو ببینه پس منم بیخیال شدم ولی انگار این فقط منم که بیخیال شدم !
دستم راهش رو کشید تا روی در و ضربه زد قلبم محکم کوبیده میشد و استرس به جونم افتاده بود
الان قرار بود چی بشه؟!اگه نخواد برم داخل چی؟!اگرم برم داخل باید چی بگم؟!

دوباره ولی ارومتر در زدم
+هز....
با چه رویی صداش میزنی لویی؟!قصدت عذاب دادن این پسره؟!
-بله لو؟!

آه چطور انقدر مظلوم میتونی اسمم رو به زبون بیاری؟!بعد از جوابش هول شدم و بیفکر کلمات رو بیرون دادم
+م..میشه حرف بزنیم

اخه فاک..لعنت بهت لویی میخوای دقیقا راجع به چه کوفتی باهاش حرف بزنی؟!
-میتونی بیای داخل
نفسمو عمیق بیرون فرستادم و وقتی وارد شدم هری رو دیدم که گوشه تخت توی خودش مچاله شده،دراز کشیده...وای خدای من باعث و بانی غم این پسر منم؟!انقدر ادم کثیفی ام؟!

موهاش توی صورتش،مانع دیدم بود ولی از حالت تنفسش خیلی خوب میتونستم بفهمم گریه کرده من چطوری جرئت کردم اشک این پسر رو دربیارم !
اون لعنتی الان توی بی دفاع ترین حالت ممکن بود
این قلبم و به درد میاورد

looking for love[L.S]CompletedWhere stories live. Discover now