دختر حرفی نزد و به جاش جهشی کرد و جلو سان ایستاد تا دامن چین دارش رو به رخ بکشه. یکی از ارزو های نیا اون زمان این بود که خوشگل باشه. به خاطر همین بعد از شوهر کردنش همیشه لباسای گرون و قشنگ میپوشید درست مثل ملکه ها...
دستش رو جلو صورتش طوری تکون داد که انگار چیزی ازش میخواد
نیا عکسی رو بهش داد. عکس یه مرد که براش خیلی اشنا بود
-این چیه؟
-اینو نمیشناسی؟؟ این همون فرمانده معروفس فکر کنم یه بارم از نزدیک دیده باشیش
-خب؟
-خب ازت میخوام که...
چرخی زد و در گوش سان زمزمه کرد
-بکشیش
چشماش گرد شد. این نیا نبود که باهاش حرف میزد
"نه نه نه این تصوراتمه نباید بهش گوش بدم"
-بیخیال هردو خوب میدونیم این یارو حقشه. میدونی چند نفر به خاطرش مردن؟؟ یکیشونم خودم
شاید حق با نیا بود. اول آخر یکی از اون دونفر قرار بود هم دیگه رو بکشن چرا اون نباید سریع تر بازی رو شروع میکرد؟؟
-قبوله
نیا دستش رو گرفت و از روی پارچه لباسش انگشتشو حرکت داد. استین لباس مشکی سان رو گرفت و بالا زد و خط های سیاهی که درست مثل یه نقاشی کشیده شده بودن رو نشونش داد. این خطا درست از همون نقطه سیاه ادامه داشتن
-این کی اینطوری شد؟؟؟ ببینم نکنه کار تو بوده؟؟
-نه نه من از این کارا بلد نیستم اما میدونم که چیز باحالیه فقط كافيه لمسش کنی
دختر دست دیگه سان رو بلند کرد و به سمت خطوط برد. سان بدون هیچ ایده ای توی ذهنش همونطور که نیا میخواست دستشو پیش برد و روی رد سیاهی ها کشید.
زمین لرزه کوچیکی خونه رو لرزوند. قفسه سینه سان تیر کشید و سریع دستشو عقب برد-دیدی؟ بهت گفتم که باحاله این خطا مثل یه نقشه عمل میکنن هر خط یه خیابون ، یه محله و یه منطقه خاصی رو نشون میدن و این نقشه رشد میکنه تا وقتی که به قلبت برسه اون وقت داخل قبلت فرو میره و واسه همیشه روی بدنت میمونه در اصل مثل یکی از اعضای بدنت عمل میکنه
-اگر بمونه چی میشه؟
-خب قدرت زیادی داره خودت که دیدی. اما هر کی که به قدرتی میرسه باید بهاشو بده و تو اونو با بدنت میدی، چون بدنت نیرویی که بهش وارد میشه رو نمیتونه تحمل کنه ممکنه که بمیری ولی به جز تو یه نفر دیگه ام میتونه کنترلش کنه. اون به احتمال زیاد ژن بدنش با تو یکیه به خاطر همین اگر دستش به این برسه برای تو بد میشه پس مراقب شخص جدیدی که وارد زندگیت میشه باش
-این که خیلی پیچیده شد... چرا من همچین بلایی باید سرم بیاد؟
-چون همش به خاطر ماجراجویی های خودته
-هوم؟
-اون روز رو یادته که برق گرفتت؟ مطمئنم که دردشو خوب یادت مونده این دستگاها الکی درست نشدن کلی کار روشون انجام دادن که یه رابط بین هسته زمین و سطحش داشته باشه و خب تو بدون احتیاط جلو رفتی و حالا بدنت این شکلی شده
این همه اتفاق به خاطر یه برق گرفتگی؟ اگر همونجا میمرد راحت تر نبود؟ دیگه خیلی زیاده رویه
-مراقب خودت باش سان اگر تو نباشی دیگه خونه ای ندارم
دختر ناپدید شد. از خواب پرید. تماما خیس عرق بود و اتاق کاملا تاریک. یعنی همونجا جلوی در خوابش برده و باز کابوس دیده؟ ولی اگر اینجوریه اون چیزایی که تو خواب دید چی بودن؟
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️-جلوشونوووو بگیریدددد نزارید فرار کنننننن
چند سرباز به دنبالشون میدویدن اما دو نفر دیگه سر سخت تر بودن و اجازه گیر افتادن به خودشون نمیدادن
-تو از اونور برو منم از این طرف میرم تا گیجشون کنیم
سرشو تکون داد و هردو از هم جدا شدن. سمتی که سان پیچیده بود سربازای کمتری بودن پس راحت عبور کرد و از در فلزی بیرون رفت. منتظر موند تا سارا هم بیرون بیاد. توی این چند روز به توانایی های سارا ایمان آورده بود پس هیچوقت دیگه نگران نمیشد که براش اتفاقی بیوفته
منتظر به در فلزی نگاه میکرد که حسی اونو به سمت دیگه کشوند. چند متر اون طرف تر زنی درست مثل خودش ماسک زده رو دید که بهش خیره شده اما هیچ حرکتی نمیکرد.
نمیدونست چرا اما يهو حس عجیبی پیدا کرد و جمله نیا براش یاد آوری شد "مراقب شخص جدیدی که وارد زندگیت میشه باش "مسخره بود اگر میخواست حرفشو باور کنه اما بهش باور داشت و انگار قبولش کرده بود...
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️هلو! اهم... سم سم صحبت میکنه!
حال احوال چطوره؟:)
پارتای بعدی جنجالی خواهد بود هار هار هار
*سوت زنان از صحنه خارج می شود
![](https://img.wattpad.com/cover/266098443-288-k409588.jpg)
YOU ARE READING
• Zone 99 ~•
Actionخیلیا کنجکاون تا منو بشناسن ولی واقعا کی کامل منو شناخته؟ درست توی روز اول مدرسه ام تعطیل شدم. تنها چیزی که از اون روز یادمه جیغ و داد و صدای پا بود. مامان مثل یه فرشته نجات این بچه رو از بیمارستان به خونه اورد اما هیچوقت فکر نمیکردم خودش بخواد فرشت...