_داداشییییی
همه به خاطر داد بلند سارا به طرفشون چرخیدن و همزمان با مشتری ها رز پشت سر سارا میدویید تا ساکتش کنه.
رز از همه معذرت خواهی کرد و سارا رو اروم نگه داشت-داشتی بدون من میرفتی؟
به نظر سارا دلخور میرسید و اخماش تو هم بود ولی سان حتی نمیدونست خودش چجوری تا اونجا اومده
به ساق پای باند پیچی شده سارا نگاه کرد که دور تا دور پای سفیدشو پوشونده بود و به خاطر شلوارک کوتاهش کاملا مشخص بود
-پات چیشده؟
دختر یه نگاه با تعجب بین پای باند پیچی شدش و سان انداخت
-این؟ یادت نیست؟ وقتی اومدم اونجا خورد بهت سوخت
-من سوزوندمش؟
خیلی سریع سمت سارا رفت. خیلی خوب میشد اگر یادش میومد چه اتفاقی افتاده ولی مثل یه ادمی که کلی نوشیدنی خورده و حالا یهو تو بغل یکی پاشده چیزی به خاطر نمیاورد
حتی سارا هم متوجه این قضیه شد و سعی کرد ارومش کنه- عیبی ندارههه من خودمم حواسم نبود توام مشغول بودی نفهمیدی تازه باعث شد ابجی رزا بهم یه شلوارک نو بده
این دومین بار بود که رز رو میدید ولی به نظر دختر مهربونی میومد. البته که باید یه تشکر به خاطر پای سارا ازش میکرد
-بهتر اینجا راجب این چیزا حرف نزنید بریم بیرون
رز بین حرفشون پرید و راهنماییشون کرد به بیرون از رستوران
حالا که بیرون از اون محیط شلوغ و دور از اون چشمایی که روشون به خاطر بلند حرف زدن سارا بود، خلاص شدن میتونست راحت تر فکر کنه
-سارا به خاطر پات... میتونی بیای رو دوشم تا خونه برسونمت شاید این یه معذرت خواهی کوچیک حساب بشه
خم شد و سارا که از خدا خواسته بود روی دوشش پرید و بعد خداحافظی با رز از اونجا دور شدن. سارا توی همین دو دقیقه کلی با اون دختر گرم گرفته بود و طوری رفتار میکرد انگار اون خواهر خونیشه
اون پیرمرد توی یتیم خونه بهشون یاد داه بود که هم دیگه رو با القابی مثل "خواهر و برادر" صدا بزنن ولی سارا معمولا یکم از اون حالت گرمتر این کلمات رو بیان میکرد و هرکس رو که میدید به همین اسم ها صدا میزد درسا مثل رز.
-بالاخره رفتن؟
برگشت و به کارلا نگاه کرد. مطمئنا اون پسر تخس بازم باهاش بدرفتاری کرده و ناراحت شده
خیلی جدی استیناشو بالا زد و دست به کمر وایساد- باز چیشده؟ اگر چیزی گفته هنوز زیاد دور نشدن میتونم برم یکم ادبش کنم! یه بار که پای چشمش کبود بشه یاد میگیره چجوری حرف بزنه!
هر دو تاشون باهم شروع کردن به خندیدن. رز دقیقا مثل خواهرش گاهی اوقات جوش میاورد مخصوصا اگر این موضوع مربوط به اشخاصی بود که دوسشون داشت
-نه نه لازم نیست تازه خوشحالم هستم
رز ابروهاشو بالا داد و منتظر موند تا کارلا ادامه بده
-حداقل دو کلوم زوری حرف زد که خودش غنیمت بزرگیه توقع ندارم سریع با همه چیز کنار بیاد
نفسی از ته دل کشید
-میدونی رز جان دیگه نگرانش نیستم احساس میکنم پسرم بزرگ شده حالا خودش میتونه مستقل باشه ولی از طرفی خوب میشناسمش و میدونم که یکم کله شقه و قطعا خیلی چیزا رو پیش خودش نگه داشته که من ازشون بی خبرم
و البته همیشه سعی میکرد به بهترین روش دلداری بده اون اشخاص رو
-نگران نباش بهت اطمینان میدم که برمیگرده و کلییی خودشو برات لوس میکنه
-ممنونم رز جان
در رستوران به تندی باز شد و دختری با موهایی که بالای سرش محکم بسته شده بود تند تند حرف زد
-بدویید بیاید داخل تلویزیون و نگاه کنید!
کارلا با تعجب نگاهش کرد و همراهش به داخل دویید و رز هم پشت سرشون وارد شد
برنامه حتما چیز خیلی مهمی رو نشون میداد که حتی هیون جین هم از دفتر کارش بیرون کشیده بود و حالا با چشمای گردش به صفحه تلوزیون نگاه میکرد
- پس شما مطمئنید که اونها یه گروهن؟
-قطعا و باید این احتمال هم به مردم بدیم که ممکنه شاهد اتفاقی بزرگ مثل 17 سال پیش باشیم ولی اطمینان میدم ارتش آمادگی لازم رو برای هر اتفاقی داره
بعد از تموم شدن صحبت مرد کنار گزارشگر، دوربین روی زن قرار گرفت و با جدیت شروع به گفتن ادامه خبر کرد
-هنوز خبر درستی در رابطه با راهنما و پیشوای این گروه به ما داده نشده اما محققین در طول این مدت چهره یکی از این افراد رو شناسایی کردن و با توجه به گزارش ها این فرد همان کسی هست که در چند سال اخیر تحت تعقیب بوده و حالا فعالیت خودش رو دوباره شروع کرده. در طی تحقیقات قبلی سازمان و ارتش برای دستگیری این شخص جوایزی در نظر گرفته شده بود. از همه شهروندان تقاضا میشه در صورت مشاهده این شخص و هر سوژه مشکوک دیگه ای بدون هیچ ترسی اطلاعات خودشون رو در اختیار ما قرار بدن
بعد از تموم شدن گزارش عکسی که به طور واضح مشخص نبود روی صفحه نمایش دادن. عکس از فاصله دور و تار دیده میشد اما کارلا مطمئن بود که اون شخص کسی جز سان نیست
لب هاشو گاز گرفت و نفسشو بیرون داد
-کوان تو چیکار کردی....
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️اینجاست که شاعر میگه
We are never ever getting back together...
😂😂رز خیلی ادم صاف وصادقیه...
فکر کنم همه متوجه شخصیتش بشید...
من تصمیم گرفتم بیوگرافی شخصیتا رو بزارم منتهی الان خیلی گشنمه دلم داره مثل قورباغه قور قور میکنه
سو فعلا...
KAMU SEDANG MEMBACA
• Zone 99 ~•
Aksiخیلیا کنجکاون تا منو بشناسن ولی واقعا کی کامل منو شناخته؟ درست توی روز اول مدرسه ام تعطیل شدم. تنها چیزی که از اون روز یادمه جیغ و داد و صدای پا بود. مامان مثل یه فرشته نجات این بچه رو از بیمارستان به خونه اورد اما هیچوقت فکر نمیکردم خودش بخواد فرشت...