-من بيرون مواظبم تو برو داخل
-اهاییی شما اینجا چیکار میکنید؟
نگهبانا صورت های پوشیده اون چهار نفر رو دیدن. همون لحظه به سرعت سمتشون رفتن ولی سارا در کسری از ثانیه هردو نفر رو به زمین زد. با اینکه سن کمی داشت اما جودوکای حرفه ای بود
از حرکت یهویی سارا دهنش باز مونده بود.ولی بعد به خودش اومد. دوبرابر قد و هیکل سارا رو داشت ولی هنوزم با یه چک پخش زمین میشد
بدون معطلی سمت اتاقک پشت ستون ساختمون رفت. یه اتاق دور از چشم برای کاراشون... ایده خوبیه!
خوشبختانه هنوز دستگاها کامل راه اندازی نشدن و میتونست همزمان حواسش به سه نفر دیگه ای که همراهش اومدن باشه.به جز دو نفر که پشت کامپیوترای بزرگ نشسته بودن شخص دیگه ای اون اطراف دیده نمیشد که قطعا اونا هم با خوش و بشایی که میکردن هیچ ایده ای راجب ورود یه نفر به داخل اونجا در حالی که کلی سرباز اون بیرون بودن و نگهبانی میدادن نداشتن
قبل از اینکه بفهمن هردو رو بیهوش کرد. این یکی از ترفندایی بود که خیلی خوب همون اول از یوکو یاد گرفت
سراغ ابر دستگاه بزرگی که حالا بیشتر ازش میترسید رفت و تمام کارهایی که جک براش توضیح داده بود رو انجام داد حتی سیم برقای اون دستگاه کوفتیم باهاش لج داشتن. موج بزرگی از الکتریسیته به داخل بدنش رفت و لرزوندش. تعجب کرد که چرا هنوز زندس شاید خوش شانس تر از این حرفاست
از اتاق بیرون رفت. حجم زیادی از سربازا اون قسمت جمع شده بودن. علاوه بر دستش که به شدت درد میکرد و نمیتونست درست حرکتش بده، بدنش هم بی حس بود. حالا باید چیکار میکرد؟
تنهایی با تقریبا 40 سرباز گیر افتاده بود. حتی نمیتونست یواشکی فرار کنه
-فقط به خاطر توی الف بچه مارو اینطوری سرگردون کردن؟ فکر میکردم حالا یه باند بزرگ حمله کرده
مرد جوونی از بین سربازا بیرون اومد. چهره اش خیلی آشنا بود. اره یه جایی دیدتش...
شاید... اره توی تلویزیون! همون کاپیتان جدیده بود!راوین کاپیتان جدید ارپو بود و کل گروهش و حتی خودش به خاطر سن کم و توانایی بالای سلاح های جدیدشون خیلی سریع معروف شدن.
به جز اینا راوین به طور رسمی از فرماندهی دستور گرفته بود تا دنبال پسر بچه ای که چند سال پیش توی آتیش سوزیا گم شده بگرده و چقدر جالب که اون پسر بچه درست مقابلش وایساده ولی نمیشناستش
سان از دیدنش ذوق کرده بود ولی نمیدونست چرا از دیدن قاتل جون خودش انقدر هیجان زده شده. شاید چون اونم یه سلبریتی حساب میشد
-برید...
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️سمی اومده...
میخوام از الان راوین و سان شیپ کنم... اره... حرفیه؟؟؟
قول دادم اسپویل نکنم ولی نشد ببخشید خیلی ناز بود...
CZYTASZ
• Zone 99 ~•
Akcjaخیلیا کنجکاون تا منو بشناسن ولی واقعا کی کامل منو شناخته؟ درست توی روز اول مدرسه ام تعطیل شدم. تنها چیزی که از اون روز یادمه جیغ و داد و صدای پا بود. مامان مثل یه فرشته نجات این بچه رو از بیمارستان به خونه اورد اما هیچوقت فکر نمیکردم خودش بخواد فرشت...