-بازم میری؟
با قیافه سوالی سمت سان رفت
-معلومه که میرم این کارو شروع کردیم و باید حالا تموم بشه
یکم بی حوصله بود و البته به خاطر اتفاقات چند روز پیش نگران به نظر میرسید
-اینطوری حتی دیگه بیرونم نمیتونی بری میشناسنت تازه اون...
-اونا چیزیشون نمیشه
وسط حرف جک پرید. همینجوریش مسئولیت روی دوشش بود و حالا اون دوتا زن خودسر وارد نقشه هاش شدن و داشتن زیر و روش میکردن
-از کجا انقدر مطمئنی؟
-خودم حواسم به همه چی هست میشه تمومش کنی؟
نمیخواست عصبانی بشه و بینشون دعوا راه بیوفته بحث رو همونجا خاتمه داد و فکر کرد که حالا باید چیکار کنن
همون لحظه در چوبی خونه باز شد و یوکو برعکس اونا که روی کاناپه بال بال میزدن و بحث میکردن با ارامش داخل اومد.
با صداهای عجیب غریبی که از دهنش در میاورد که به اصطلاح میشد گفت آواز، با دست های خاکی سمت گل های پشت پنجره رفت. حدس میزد همین الان از کنار باغچه اش برگشته، به گل هاش آب داد به خاطر نگاه خیره سان و جک به طرفشون برگشت و بعد چرخید به کارش ادامه دادبا یه لحن بیخیال که انگار از موضوع بحث خبری نداره گفت
-راحت باشید به حرف زدنتون ادامه بدید
-نمیتونیم، اونم وقتی که تو وسط این جنجال با گلدونات مثل معشوقت رفتار میکنی
چشم غره ای به سان رفت. خودشو مثل پارچه روی کاناپه پهن کرد و دستشو روی چشماش گذاشت.
جک ادامه داد و از سرجاش بلند شد تا به یوکو نزدیک تر بشه
-واقعا نمیخوای چیزی بگی؟ چجوری درستش کنیم؟
یوکو کاملا خودشو به اون راه زد و دهن جک به خاطر ارامشی که داشت باز مونده بود
-چی رو؟ من که مشکلی تو کار نمیبینم
هر دو نفر همزمان به سمت یوکو خیز برداشتن و همزمان گفتن
-منظورت چیه؟
و یوکو ادای استاد جوجه هایی رو در اورد که بلد نبودن توی هوای خاکستری و دودی این شهر پرواز کنن
-حالا که اصرار دارن گروهی کار میکنیم
جک قیافه پوکری گرفت و دست به کمر وایساد
-خب تا الانم داشتیم گروهی کار میکردیم
چشماشو گرد کرد و بلند تر از قبل حرف زد انگار که از چیزی شاکی باشه
-نه نه نه ما تا الان فقط نظاره گر بودیم و یه نفر سر خود واسه خودش عمل میکرد
-الان منظورت منم؟؟؟؟؟؟
سان با انگشت به سمت خودش اشاره کرد
-دقیقا، کسی جز تو اینجا سرخود نمیره با مامورا درگیر بشه، نمیره توی اتاقی که هنوز چک نشده، از راه های فرعی نمیره، خودشو اتیش نمیزنه، پیتزاهای داخل یخچالو نمیخوره و بدون اجازه نمیره گل های باغچه مردمو که براش زحمت کشیدن و مثل معشوقه طرف
میمونن له كنه!جک با چهره مظلوم دستشو بالا آورد
-اون اخرى كار من بود
-نگو....
دستشو به پشت گردنش کشید و یه خنده ضایع زد
-معذرت حواسم نبود یهو رفتم روشون
-عیبی نداره به هر حال جوون و سر به هوایی
چشمای سان گرد شد و همون انگشت قبلی به سمت جک رفت
-هههه؟؟؟؟ چون این بود عیبی نداره ولی اگر من بودم خودسر میشم؟؟؟؟
یوکو به حالت جدی خاص خودش برگشت
-تو اولین بارت نیست
دست از زیرو رو کردن خاک گلدونا برداشت و عقب گرد کرد
-به هر حال پیشنهادم اینه که گروهی کار کنیم البته به اضافه عضوهای جدید
-عمراااا نمیخوام
سان مثل بچه های تخس که قهر کردن دست به سینه زد و یه گوشه وایساد و اخم ها و لباشو چین داد
-رای با اکثریته اگر اونام قبول کنن مجبوری باهاشون کار کنی
-اونوقت کی الان رای داده؟
جک و یوکو دستشونو آوردن بالا
-منمممم هستم
سارا هم یهو به جمع پیوست و دستشو بالا گرفت و شروع کرد بالا پایین پریدن
-تو که اصلا تو بحث نبودی!
سارا یکم چشماشو چرخوند و دستشو بالا تر برد
-مهم نیست همه دستشون بالاست منم میخوام بگیرم بالا
-بیار پایین
تهدید وار به سارا نگاه کرد
ـنه
-گفتم بیارر
-نهههه
پوفی کشید و دستشو به پیشونیش کوبید
-اوکی ولی اونا قبول نمیکنن از من گفتن
بالاخره راضی شد. مطمئن بود که هیون جین دوست نداره خودشو قاتی این مسئله ها کنه و از طرفی زیاد از سان خوشش نمیومد پس قطعا رد میکرد.
البته سان هم علاقه ای نداشت کسی که جونشو تهدید میکرد با خودش همکار کنه...
〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️〰️〰️☘〰️〰️هاهاهاها پارت جدید اوردممممم
ووتاتونو نبردم...
حالا هرچی به هرحال گذاشتم شاید یکی دیگم بزارم:)))
VOCÊ ESTÁ LENDO
• Zone 99 ~•
Açãoخیلیا کنجکاون تا منو بشناسن ولی واقعا کی کامل منو شناخته؟ درست توی روز اول مدرسه ام تعطیل شدم. تنها چیزی که از اون روز یادمه جیغ و داد و صدای پا بود. مامان مثل یه فرشته نجات این بچه رو از بیمارستان به خونه اورد اما هیچوقت فکر نمیکردم خودش بخواد فرشت...