-هویییی تو منو تعقیب میکنی؟
راس دستاشو تکون داد و خندید
-نه نه نه فقط گفتم خدایی نکرده سر شریکم بلایی نیاد. ولی میگم انقدر سینگل موندی پرخاشگر شدی ها یکی رو برات پیدا میکنم!
-من کسی رو اذیت نکردم نمیدونم چرا اصرار دارید که من به دخترا چشم دارم!!
-اوه
راس لباشو گاز گرفت و صورتشو نزدیک تر برد. برای گفتن چیزی که میخواست مردد بود ولی یهو سان رو شوکه کرد
-نکنه گی ای؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته اینطوری نیست که من مشکلی با همجنسگرا ها داشته باشم ولی میدونی میترسم به خاطر جذابیتم بهم وابسته بشی فکرای اشتباه بکنی
رسما با نگاهش داشت بهش میفهموند که خفه شه و بیشتر از این چرت و پرت نگه ولی انگار مشکل درک فهمم داشت.
-ببین این اصلا مشکل جدی نیست! من خودم بعضی وقتا به نظرم پسرا جذاب ترن مثلا خودت از جذابیت کم نداری ها ولی اگر دوست نداری بامن باشی میتونم به هلن بگم یه نفر و پیدا کنه
چرا هنوز داشت به حرفای احمقانه این طوطی رنگی گوش میکرد؟؟؟ واسه خودش همه چی بلغور میکرد و تصمیم میگرفت. رو اعصاب بود. خیلی رو اعصاب بود. خیلی خیلی و خیلی خیلی خیلی رو اعصاب بودددد ولی خونسردیشو حفظ کرد و نفس عمیق کشید.
-من نه گی ام، نه از تو خوشم میاد، نه کسی رو اذیت کردم، نه چشم چرونی میکنم، اون دخترم خودش خواست کمک کنه. فقط داشت کمک میکرد! و لطفا دیگه دنبال من راه نیوفت حتی اگر داشتم میمردم!
به نظر راس چیزی از کسایی که باهاشون زندگی میکرد نمیدونست. پس مخفی کردن هویت رز و اینکه میشناستش ایده خوبیه
-اخه...
-نه نه نه من سن بلوغو رد کردم و مطمئن باش مشکل کمبود محبت ندارم! راستی هلن کیه؟
دوباره دستشو توی کاکلای سبزش برد و بهم ریختنشون و با سر به پشت سر سان اشاره کرد.
-هلن دیگه مگه ندیدیش؟ وایساده پشت سرت
سرش رو برگردوند و به اطرافش نگاه کرد ولی جز گولاخ هیچکس دیگه ای اونجا حاضر نبود. به حالت نا مفهومی سرشو تکون داد که صدای کلفت زن رو شنید
-هلن منم
باور کنه؟ یعنی باور کنه این گولاخ که جسه اش برابر با 10 تای سان بود یه زنه؟ امکان نداره
-تو...هلنی... و یه...
نفس عمیقی کشید و به زور خندید. کامل کردن جمله اش میتونست باعث مرگش بشه؟
-هیچی از دیدنت خوشبختم
-هلنم از دیدنت خوشبخته مگه نه؟
راس از طرفش حرف زد و هلن سرشو مثبت تكون داد اما چیزی به زبون نیاورد
-خیلی کم حرف و خجالتیه به ظاهرش نگا نکن
KAMU SEDANG MEMBACA
• Zone 99 ~•
Aksiخیلیا کنجکاون تا منو بشناسن ولی واقعا کی کامل منو شناخته؟ درست توی روز اول مدرسه ام تعطیل شدم. تنها چیزی که از اون روز یادمه جیغ و داد و صدای پا بود. مامان مثل یه فرشته نجات این بچه رو از بیمارستان به خونه اورد اما هیچوقت فکر نمیکردم خودش بخواد فرشت...